سرمان را،سرشان را به بیرون بودن یا نبودن چند تارموگرم کردند و ورود لشگر لشگر خائن و وطن فروش و پهباد وموشک را بیخ گوش شان ندیدند، همانها که همیشه میگفتند تاماهستیم غصه نخورید،همانها اولین طعمه های این کفتارها شدند!؟ وایا دردی ازاین تلخ ترهم در جهان وجود دارد؟
الان هم چنان قمپز در میکنند انگارکه اب ازاب تکان نخورده وما غافلگیر نشده ایم وصدها نفر کشته نشده اند.مگر اینکه همه اش نقشه باشد،وگرنه چرا باید جشن میگرفتند وقتی کفن کشته شده ها هنوز خیس خون است،خونی که بند نمی امد.نمی اید.خون به ناحق ریخته شده ی مردم عادی.در ناف پایتخت،در امن ترین جای جهان ،در خانه های خودشان.
برق که می رود اقاجان یک دور ازبالا تاپایین حکومت رایاد میکند ،ننه جان الله اکبر می گوید،دایی جواد صلوات می فرستد ومادرم به عکس عماد روی تاقچه خیره میشود.ومن چراغ نفتی یادگار شبهای وضعیت قرمز زمان جنگ راروشن میکنم ،وکل خانه بوی کل معصومه را برمی دارد.کل معصومه ازابادان جنگ زده امد توی اتاق پایینی وتا وقتی که مرد دیگه نشد بره ابادان،اما کل جونش وزندگیش بوی وقتی برق نیست را میداد.خدا رحمتش کنه