در باغ رويا گام زد گل چيد و عاشق شد
لبخند زد چون ياسمن روئيد و عاشق شد
تا گم شود در هاي و هوي مردم عاشق
از كشور عقل و خرد كوچيد و عاشق شد
كوشيد تا در اوج مستي بي نشان گردد
جامي پر از ديوانگي نوشيد و عاشق شد
در واپسين شب هاي ترديد و پريشاني
شايد رها شد از غم ترديد و عاشق شد
زاينده رود شهر شادي باز آبي شد
حتي همان شب ابر هم باريد و عاشق شد
در خنده هاي عيد قربان شهر روياها
با گريه هاي آسمان خنديد و عاشق شد
پاييز شد در فصل رنگارنگ، يك شاعر
شايد بساط شعر را برچيد و عاشق شد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/18 در ساعت : 16:27:49
| تعداد مشاهده این شعر :
1171
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.