سلام..گرانمایه دوسن..جناب نژاد هاشمی
..قبلا از هر چیز از این نقد پیرانه سرم عذر میخواهم
هرچند در حوالی دنیای مجازی کم آفتابی می شوم وشاید هم سعادت حضور بیشتری در جمع اهل دل این سامان نیست..اما...بنا به این بیت شعرم
روزگاری که دلامون همگی سنگ شده......چند روزی ست برای تو دلم تنگ شده
غزل دیگر با حال وهوایی تازه تر وموج در موج در این دریای پرتلاطم..اما..پر از گوهر
چه عطر انتظاری در سراسر این غزل معطر موج میزند...در مطلع یکی از غزل هایم گفته ام
در غربتی بدون تو از دست میروم.....با این وجود عشق تو تا هست میروم
هرچند سوختن ...باید ساخت ودر انتظارش نشست...که تعبیرت دلنشینت در این غزل..به زیبایی...وعطر انتظار به تصویر کشیده شده...با پوزش مجدد....1..هر چند بیت نام مقدس حضرت یوسف وچشم متظر حضرت یعقوب را تداعی میکند اما...من نتوانستم...چنین ارتباط تنگاتنگی رابین مصرع اول ودوم بعنوان مکمل ببینم.....
یک روز چشم مصریان را ذوب خواهی کرد
آنــــــروز روز ِ لذت ِ ســـــر باختن باشد.....ار تباط زلالی با مصراع اول ندارد
..........
2..در این مصراع..گلهای داودی فعل جمع میخواهد اما در غزل فرد آمده..
گل های داودی کنار نسترن باشد.....مثلا باشند..چون.گلها..جمع است
3.. هرچند غزل لبریز از بیتهای ارزشمند است اماشاه بیت این غزل به نظرم
دور از تو عاشق می شویم اما یقین داریم
پیش تو بودن بهتر از عاشق شدن باشد
4..اما نکته اساسی با پوزش از محضر شما استاد..استفاده از هفت مصدر..با مخرج ن...در این غزل است ..که همانطور که میدانید ما فقط مجاز به استفاده از یک مصدر در مصراع های زوج یک غزل هستیم....سوختن..(_سوخت)...واشدن..(واشد)....باختن...(باخت...)..شدن..(شد)....رفتن(رفت)...بر خاستن(برخاست)...آمدن( آمد)
..میبینیم که ن تنها برای همقافیه شده آنهم در مصدر ها کافی نیست....میشود با حرف ن در کلمات مختلف قافیه زیادی ظاهرا ساخت...که فقط یک مصدرش مجاز هستیم....اگر حرف ن را از آخر مصدر ها بردارم کلمات گوناگونی میمانند....که از ریشه با هم همقافیه نیستند...(.حتما از اساعه ادبم پوزش میخواهم)...ملاحظه بفرمائید این قافیه ها درست است..در چنین غزلی....
گفتن....(..فقط یک مصدر در غزل کافی است )
..تن....بدن....من....آهن....سخن....حسن....چمن....وطن....چون حرف ن..از جنس خود کلمه است.....ولی ن مصدر ها همه یکی است..وجنبه تکراری دارد...