ایستاده بودند رو به روی ما
می خندیدیم و آن ها می گریستند
روی پاهایمان ایستاده بودیم و نشسته بودند
از گریه ی آن ها خنده بر لب هایمان خشک شد
بغضی به اجبار راه گلویمان را بست
قطره اشکی شور دور چشممان حلقه زد
پلک زدیم
قطره های اشک بر زمین باریدند
و فرشی از جنس دریا زیر پایمان پهن شد
خوب که نگریستیم و پنداشتیم
فهمیدیم که ما نشسته بودیم و آن ها
ایستاده بودند
ما می گریستیم و آن ها می خندیدند
در یک چشم به هم زدن . . .
****
این شعر را برای آن هایی سرودم که در حق خیلی ها خوبی می کنند و
در آخر پاسخ خود را با نامردی پس می گیرند . . . !
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/11 در ساعت : 16:25:55
| تعداد مشاهده این شعر :
982
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.