ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



کم کم از بسکه اختلاسیدند

ذکریای ناراضی
مثل ابگوشت مانده ماسیدند
سیب کرمو شده پلاسیدند
ننه رفت و به دشت جا ماندند
از صدای سکوت ترسیدند
گرگ ومیش هوا که ظلمت شد
جان به لب گشته ها هراسیدند
چقدر از  سیاهی موهوم-
ازکسی که  نبود پرسیدند
بعد  فریادهای خود خناق-
می گرفتند و التماسیدند
چند ساعت .ولی بگو صد سال
مثل برگی به  شاخه لرزیدند
اخر ان سیاهی بن بست
ناگهان نور اندکی دیدند
چند ساعت به سوی ان سو سو
بین سنگ و سقط که لنگیدند
صاحب کلبه نانشان داد و-
زیر کرسی گرم خوابیدند
لُنگ ظهری که چشمشان واشد
گله ی اهل کلبه دزدیدند
وسوار خر مراد شدند
چارنعلی به شهر تازیدند
ازسرگردنه به عشوه وناز
پشت میز اداره خسبیدند
بعد شش هفت تا بهار وخزان
کم کم ازبسکه اختلاسیدند
چاه بی ته شدند ودرهرجا
حسن وخوبی خود قیاسیدند
پیش مردم به منبر ومحراب
پشت سر تا همیشه رقصیدند
با دغل باز ودزد وجانی هم
لابه لای امور لاسیدند
درد و رنج  تمام  مردم را
مثل  یک ترم کهنه  پاسیدند
جفت شش رانبرده پس یک عمر
نرد امد و خوب تاسیدند
اقتضای طبیعت کس نیست
همه با  میل  خود  قناسیدند
درتمام  حضور بر مسند
ازوظیفه  نه انعکاسیدند
ملک الموت امد و ازترس
روی مسند به  خویشتن ری...
بوی گندی که تا ابد باقیست
خودشان را به مرگ مالیدند
چاله ی گور تا دهان  وا کرد
عاقبت  قصه  ختم  پیدا کرد.

 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ، ترانه ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1396/7/17 در ساعت : 0:11:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  673


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 8,298 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,229,505
logo-samandehi