ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دستی به گوشم چنگ زد بابا

دردانه ی بابا
بابا مرابا خود  نبردی ودربین ما هول و ولا افتاد
با اسب دور خیمه چرخیدند  اتش به جان خیمه ها افتاد
داداش علی{ص}با عمه جان امد باقر{ص}گرفته دست بابایش
بابا دلم انجا شکست ومن دیگر  نفهمیدم  کجا افتاد
فریاد واتش بود و وحشی ها دردشت دنبال زنان بودند
برقع و معجر ازسرزنها یا  پاره پاره شد و  یا افتاد
ازکاروان ما فقط یک فوج زن مانده بود وبچه ی گریان
ناگاه در صحرا قیامت شد تا از سرعمه عبا افتاد
هم دود بود ونعره ی مردان هم گرد وخاک معرکه برپا
بابا نبودی وندیدی که دُردانه ی بابا جدا افتاد
خاری به پایم رفت ودرماندم پایم به سنگی خورد وافتادم
دستی به گوشم چنگ زد بابا ازگوشهایم خون به راافتاد
خارمغیلان شد پناه من چون جوجه ای تنها ودرمانده
شب کم کم امد بسکه ترسیدم یادم به دامان شما افتاد
بادی رسید وبوی گل اورد بوی شریعه هم به دنبالش
همراه اشک ازچشم من بابا دنیای تلخ وبی وفا افتاد
 عمه صدایم کرد ومی امد. دنبال من گردیده صحرارا
وقتی مرا ان گوشه پیدا کرد ازنو به یاد ماجرا افتاد
بوی شما را می دهد عمه  بوی مدینه  بوی خوبیها
مثل همیشه قرص و محکم بود چشمم به اه یا اخا افتاد
ان دور و بررا خوب پائیدم  نه عون  ونه عباس ونه اکبر
جز دشمنان مردی نمی دیدم  بابا دلم یاد خدا افتاد
یک لحظه ماه ازابردرامد دیدم زنی هم نوحه می خواند
 جزفوجی ازجن وملک چشمم برکشته های کربلا افتاد
تا صبح دورعمه جان بودیم اوشمع وماپروانه های او
وقتی نمازشب نشسته خواند یعنی که کوه غم زپا افتاد
 برخاک وقف کربلا مانده ازاشک وخون شیعه پیغامی
با نذر خون شیعه می اید نوری که ازامت جدا افتاد

 
 
 
 
 
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  مغیلان ،


   تاریخ ارسال  :   1396/7/10 در ساعت : 16:7:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  508


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 19,197 | بازدید دیروز : 16,997 | بازدید کل : 125,047,670
logo-samandehi