ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صراط الکدخدا
و چه باران شدیدی بود، آن شب ..... کدخدا
قلعه ای چون دژ که بالا شهر، از مردم جدا


چار گوشه قلعه از سرجوخه ها سر می کشید


آسمان از رعب و وحشت در پناهی بر خدا


                         # # #

مادری آن شب به شوق و اشتیاقی در تپش
شاخ شمشادی که امشب مرد خواهد شد، که تا

چند باری گرد حجله گشت و کل زد هی چنان
شور و شوقی حکمفرما می شد اش بر هر نوا

تشط زرینی که تزیین کرده او با برگ سبز
روی سر برد و حنابندان ، حنابندان، حنا

نقش و طرحی روی دستان پسر جاری نمود
رنگ و رنگین کرد مادر هر دو دست و هر دو پا

- ناگهان بوی بدی همراهی برنو نمود
بوی باروتی که انگار سراسر در هوا

کدخدا آمد که شاباشی به شالش بسته بود
.... تا قطاری بر کمر برنو به دوشش  کدخدا

کد خدا آن شب به همراه اش قشون آورده بود
تا زفافی را شبانه در کشد از حجله ها

شهوتی جانی بکارت را همی دزدید و رفت
حجله خالی می شد از یک نو عروسی.... مرحبا !!

یک اناری سرخ ترکانده به قلعه ، سرخ سرخ
تا انار دیگری فردا... توکل بر خدا

                              # # #

آتنا فی القلعه کل الیوم من خیرا یره
(ایهاالناس یقوموا بالصراط الکدخدا)


               سلمان رنجبر  1394/02/18




 
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1396/6/27 در ساعت : 11:30:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  342


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 1,287 | بازدید دیروز : 6,975 | بازدید کل : 123,420,440
logo-samandehi