خدا نخواست كه تنها در اين جهان باشي
خدا نخواست كه بي نام و بي نشان باشي
كشيد نقش تو را با كمال استادي
كه شاعرانه ترين بركه ي جهان باشي
به غير حضرت او هيچ كس نمي دانست
به روي خاك تو بخشي از آسمان باشي
تو را به چشم حقارت نگاه مي كردند:
«چنان كه بركه اي از جنس ديگران باشي»
به سايه سار تو آمد رسول بار انداخت
و خواست در نظرش سبز و جاودان باشي
گرفت شاخه گلي را به روي دستانش
مگر بهانه ي اين شعر ناگهان باشي
به جانشيني خود برگزيد مولا را
و از تو خواست خدا، شاهدي بر آن باشي
گرفت پيش تو پيمان، قرار بر اين شد
به جاي آينه تا آخر الزمان باشي
عدالت از تو به گوش جهانيان برسد
و شانه هاي زمين را كمي توان باشي
خدا نشست تو را رسم كرد با دقت
كه در وجود جهان تا هميشه جان باشي
تاریخ ارسال :
1396/6/18 در ساعت : 14:28:48
| تعداد مشاهده این شعر :
691
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.