مسافر
بوی گیسوی به خون اغشته دارد بادها
رفته از لبها به عمق چشمها فریادها
اقتدار مرد در بندی که دنیا دیده است
عاقبت برهم زند بنیان شیطان زادها
درس عشق واقعی را می دهی درخاک وخون
هم به مجنونها ولیلی ها وهم فرها د ها
درجوانی فیلسوف عارف عاشق شدی
شد کلاست جای عامی ها وهم استادها
برسر راه تو بر ویرانه های سوریه
شیعه بر پا می کند از نو نجف ابادها
خون ناحق ریخته گیرد تقاص ازقاتلش
تا بماند در جهان بنیان عدل و دادها
قدراهی سر بریدن وقت میگیرد ولی-
حق اگر باشد بماند تا ابد در یادها
بار اول که نبوده .بار اخر هم که نیست
داشته دنیا همیشه هود را با عادها.
ناقابلی هدیه به روح پاکش باشد که...
صلوات
تاریخ ارسال :
1396/6/10 در ساعت : 17:32:50
| تعداد مشاهده این شعر :
537
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.