تا در اداره صاحب «عنوان» شدم
یادآور از جشن حنابندان شدم
با دمب خود گردو شکستم این هوا
خندان تر از محصول رفسنجان شدم
صد بار گشتم دور میز و صندلی
تا کعبه ی خود را بلاگردان شدم
از دست بادمجان به دور قاب چین
سرمست صهبای «بله قربان» شدم
در سیل تبریکات رنگارنگ غرق
گه زین نهاد و گاه از آن ارگان شدم
وقتی شنیدم گفت آقای رییس
با حضرت عالی برادر جان شدم
از شوق ساییدم کله گوشه ی به عرش
همچون ملک اندر فضا پران شدم
دیروز اگر با گوش آویزان مرا
می دیدی اینک غبغب آویزان شدم
روزی که گشتم با معاون آشنا
بیگانه با مستخدم و دربان شدم
گاه از پی تادیب این بستم کمر
گاه از پی تهدید آن غران شدم
رهوارخویش از بنز می خواهم که سیر
از چندش آور خودرو پیکان شدم
کرده ست فیلم یاد از هندوستان
یعنی که دارای دو تا تنبان شدم
«شاطر» امان از دست نفس بد عمل
من خوش عمل بودم چرا اینسان شدم؟