ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



برگردنم عمری ست حق مادری دارد
بر گردنم عمری ست حق مادری دارد

خورشید گونه رسم ذره پروری دارد

وقتی خدا فرمود: لو لا فاطمه...یعنی

بر کل مخلوقات زهرا برتری دارد

وقت نمازِ با شکوهش فاطمه انگار

پشت سر خود از ملائک لشکری دارد

روز قیامت بی گمان گریان نخواهد بود

هر کس برای فاطمه چشم تری دارد

زهرا خریدار است، از این جمله معلوم است

اینجا غلامِ بی نوا هم مشتری دارد

هم زهره هم زهراست، هم آیینه ی طاهاست

صدیقه ی کبری ست اهل عالم بالاست

زمزم ببین می جوشد از رد قدم هایش

جبریل هم بوده ست در خیل خدم هایش

آموخته درس نجابت مریم از زهرا

عمری ست می گیرد مدد این عالم از زهرا

نذر یتیمان می کند نان شب خود را

خرج علی کرده همه تاب و تب خود را

با نیت همسایه های خویش می گوید

در نیمه شب ها ذکر یارب یا رب خود را

زینب چو زهرا خم به ابرویش نیاورده

چون کوه بار آورده زهرا زینب خود را

زهراست بالا دست و باقی زیر دست او

آری در عالم دارد هر کس منصب خود را

ریشه دوانده عشق زهرا در دل حیدر

قرآن تماما جمع شد در سوره ی کوثر

بر سفره ی احسان او جمع اند نوکرها

هستند محتاج نگاه او پیمبرها

بار غمش بر روی دوش کوه سنگین است

شوری که از عشقش به سر افتاده شیرین است

شد توتیای چشم من خاک کف پایش

هستند جمعِ عرشیان مشتاق نجوایش

وقت سحر، وقتی که زهرا روی سجاده ست

حتی خدا هم می شود محو تماشایش

سرد است دوزخ آتشش بر عاشق زهرا

گرم است پشت شیعه از هرم نفس هایش

یک زن فقط چون فاطمه روی زمین آمد

پس تا قیامت هم نمی آید کسی جایش

از یک طرف آرام جان مادرش باشد

از سوی دیگر هست نور چشم بابایش

سنگ علی را می زند بر سینه اش ،یعنی

جان خودش را می دهد در راه مولایش

احساس غربت می کند زهرا در این دنیا

"دیدار پیغمبر" شده تنها تقاضایش

ام ابیهایی فقط زیبنده ی زهراست

هر کس که آزاده ست قطعا بنده ی زهراست

شرح فضیلت های زهرا کار هر کس نیست

هر خانه ای چون خانه ی زهرا مقدس نیست

از خشت خشت خانه اش نور خدا جاری ست

در لحن صحبت کردنش شرم و حیا جاری ست

بارانِ لطفش باز می بارد چه بارانی

با نام زهرا خانه ی دل شد چراغانی

آغاز خلقت بود با زهرا چه آغازی

پایان خلقت هست با حیدر! چه پایانی

مثل نجف یا کربلا یک روز می سازند

ایوان برای فاطمه به به چه ایوانی

یک روز می آید که شاعرهای درگاهش

در مرقدش باشند مشغول غزل خوانی

در وقت جنگیدن علی ابن ابی طالب

سر بند"یا زهرا"ببندد روی پیشانی

جز خادمیِّ فاطمه شغلی ندارم من

از کف نخواهم داد شغلم را به آسانی

با اینکه کوتاه است زهرا دفتر عمرش

این عمر کم دارد ولی تفسیر طولانی

افتاده نامش بر لب پیر و جوان زهرا

افتاده مِهرش در دل ایران و ایرانی

می گفت زینب با دلی خون که پس از مادر

دیگر ندارد زندگی توفیق چندانی

در روز روشن دشمنان خوردند حقش را

تشییع شد او در شبِ تاریک و _پنهانی

درد و دلش را آه تنها با علی می گفت

وقتی که بر می خواست از جا یا علی می گفت

وقتی که بر می خواست از جا فضه را می خواست

باور ندارد مرتضی زهرا همان زهراست

باور ندارد دستِ بر پهلوی زهرا را

باور ندارد بی وفایی های دنیا را

باور ندارد این جسارت های دشمن را

طاقت ندارد بعد زهرا زنده ماندن را

زهرا میان کوچه ها روی زمین افتاد

انگشتر خلقت ترک خورد و نگین افتاد

وقتی که در افتاد روی فاطمه انگار

بر رویِ پیشانی در از غصه چین افتاد

وقتی که در را دشمنان اینگونه کوبیدند

تسبیح از دست امیرالمومنین افتاد

"شک" آمد و در بین مردم سخت جولان داد

اینگونه شد شمشیر از دستِ"یقین"افتاد

روزی که سوزاندند شاخ و برگ "طوبی" را

سیبِ هوس در دامن این سرزمین افتاد

دنیا اگر خون هم ببارد باز جا دارد

ای مردم بی درد!زهرا هم خدا دارد

هیزم رسید و ناگهان بال کبوتر سوخت

آتش به جان باغ افتاد و صنوبر سوخت

یک عمر زهرا با تمام درد هایش ساخت

یک عمر اما در مصیبت های حیدر سوخت

در بود و مادر بود و چادر بود و معجر بود

در سوخت.. مادر سوخت.. چادر سوخت ..معجر سوخت

زهرا به ظاهر رفت پشت در ولی بی شک

از آتش آن در علی چندین برابر سوخت

می رفت شاعر روضه ای مکشوف بنویسد

اما به یک باره قلم افتاد و دفتر سوخت...










 
کلمات کلیدی این مطلب :  حضرت زهرا(س)،فاطمیه ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1395/11/27 در ساعت : 15:16:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  860


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  اشکان     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
آقا احسنت . طیب الله ! بسیار استفاده بردم ! ای کاش شب فاطمیه این اشعار زیبا رو میخوندم . اجرتان با آقا صاحب الزمان
اکرم بهرامچی
1395/12/2 در ساعت : 16:34:59
عالی بود دست مریزاد
احسان نرگسی رضاپور
1395/12/2 در ساعت : 22:42:46
لطف دارید
مهدی محمدطاهری
1395/12/1 در ساعت : 14:58:48
دفتر سوخت....
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 5 ماه و 10 روز و 7 ساعت و 41 دقیقه و 13 ثانیه است همراه شماییم 455614873.500 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 2,820 | بازدید دیروز : 6,763 | بازدید کل : 123,428,736
logo-samandehi