گوارای وجود!
راه سبز ...
فصل طلوع سال و قد آسمان خم است
باز این محرم است و جهان غرق ماتم است
شور و نوا ببین که به هر گوشه ای بپاست
جغرافیای حال و هوایش محرم است
محشر بپای گشته به هر سو که بنگری
این پشته های کشته ز اولاد آدم است
جانم حسین راس تو بر نیزه شد بلند
خون تو مایه شرفِ خلق و خاتم است
شد تار و تیره صبحِ محرم به کربلا
این خون پاک اوست که تاعرش اعظم است
تنها سری که.ناطق قرآن شود به طشت
نامش حسینِ فاطمه و بس معظم است
گردیده سینه ام ز غمش پاره پاره خون
نام حسین بر دل و بر دیده مرهم است
من" سروناز" خسته ام و عاشق حسین
آن پادشه که عزت او در دو عالم است
سروناز -زندیه
30 مهر 94
.