امشب ترك خورده ديواراتاق دلش
دردها پاورچين ، پاورچين مهما نش
با سوغاتي غمها
و ظالمانه راه ميروند بر قلب شيشه اي
ريش ريش گشته بي جلنگ جلنگ
انباردل سرريزگشته
بعض گرفته چشمان ،
پنبه پنبه روي هم
اما بارَش ، باريدن نيست !
عزلت گزيده اند خنده ها تلوتلو ،
بي دنگ وفنگ از خلنگ زاردل ،
آسمان هم امشب حصاركشيده برسينه ي خود
يك پارچه با تور سپيد
وستاره ها درپس آن رقصان !
بي حشمت وُ حيا خونابه كرده دلش
كاش ميشكافت حصاروُميباريد
تا نمورگردد گونه ها
ديگرتكيده تمام واژه هاوتنيده خاطرش
گاهي دريچه ي دل باز ميكند روبه كوچه ،
شايدكسي درانتظارسلامي !
بازهم سكوت ودبشي شب !
وقطره اي كه فرو ميغلطد
فغان دارددلش
كاش اين عنانِ ، پاره پاره شود،
شايد تنويري باشد درپس آن ...
s@rv
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/16 در ساعت : 13:39:44
| تعداد مشاهده این شعر :
930
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.