آن دشمنِ عزیز که بدعهد و نیکخوست
امروزه بهتر است مرا از هزار دوست
دانم که دلبران همه بدعهد بودهاند
پس نقضِ عهدِ دایمش از دلبری اوست!
دیگر کجاش فرصت جنگ و جدال هست
از بام تا به شام سرِ میزِ گفت وگوست!
یک گام چون که پس نهم از روی دوستی
ده گام پیش میدود از بس که گرمپوست!
غش میرود دلم چو بخندد به روی من
ای من فدای دشمنِ نازم که خندهروست!
گیرم به غمزه شیره بمالد به کلّهام
شادم که از سرم نکند چون قدیم، پوست!
از بهرِ سودِ خود چه ضررها به من زند
شیطانبلای من- چه توان کرد ـ سودجوست!
خشمش نبین که توی دلش هیچ چیز نیست
تهدید و فحش لازمۀ هر بگو ـ مگوست!
ای یاوهگو! به یاوه مترسان از او مرا
با او خوشم، به تو چه که او دوست یا عدوست!
روزنامه جام جم 10 خرداد 95
تاریخ ارسال :
1395/3/12 در ساعت : 11:11:19
| تعداد مشاهده این شعر :
828
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.