ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



من عاشق اردیبهشت چشمهابودم

صومعه های اشنا
دیروزهای قبل ازاین طوفان پائیزی
گفتی که دنیا را به پاهایم تو می ریزی
من عاشق اردیبهشت چشمها بودم
توعاشق یک  خال مشکی ترک تبریزی
اتش به جانم می زد این عشق ونفهمیدم
مانند دریاهای طوفانی  بلاخیزی
در زندگی از بیش وکم حرفی نیامد پیش
وقتی که مثل چشمه هااز عشق سرریزی
وقتی که من مادر شدم مغرور می گفتی:
عشق دو تا شیرین عجب کار دل انگیزی
خواب عجیبی دیده بودم گفتم و:گفتی:
یعنی  غبارش مینشیند تا که برخیزی
بک ربع مانده به غروب افتاب انروز
گفتی: که داری می روی از عشق لبریزی
گفتی :که باید صبرکرد و زندگی هم کرد
این یک قدم تا قله را در حال پرهیزی
شد خانه ی ما صومعه من تارک دنیا
مرغ دلم جلد تو شد گندم که می ریزی
وقتی کلاغی روی تیر برق می خواند
نا قافل از چشمم به دامانم می اویزی
خوردند من را ذره ذره صبح وظهر وشب
این  بغض های داغ و اتشناک چنگیزی
تو نیستی و هستی و من نیستم بی تو
سروی که سیلی می خورد از باد پائیزی
برگشته ای از سوریه در پرچم ایران
من این همه گفتم بگو اخر تو هم چیزی

 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  صومعه ،


   تاریخ ارسال  :   1395/2/26 در ساعت : 15:59:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  479


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 6,004 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,227,211
logo-samandehi