يك مرد روستايي دارد هواي آنجا

تا خوب روستا را سازد فداي آنجا

اين مرد روستايي نامرد گشته وقتي

خود را عوض نموده با آنجلاي آنجا

آداب روستا با عادات روستايي

اينگونه مي شود گم در لابلاي آنجا

از دود و دم گرفته تا دامهاي ديگر

را ديده هركه رفته تا آن كجاي آنجا

مهواره بي رقيب است گندم شبيه سيب است

هرجا به جاي سيما باشد صداي آنجا

ايران دوبخش دارد يك بخش هست آنجا

يك بخش ديگر آن هم زيرپاي آنجا

مي بلعدآسمان را با اين هواي حادش

سيراب ناپذير است اين اشتهاي آنجا

وقتي حناي اينجا بي رنگ گشته يعني

نيرنگ دلفريبي دارد حناي آنجا

حالا كه پاي بختش پا برگسل نهاده

بايد  وان يكادي خواند براي آنجا

گويا ادامه دارد اين ماجراي آنجا

خوب است روستا را اين مهد با صفا را

آبادتر نمايد مردي به جاي آنجا