دلبرِ لجبازِ تو کاری به دستت داد و رفت
عینکِ کوری به دستِ چشم مستت داد و رفت
بی خبر از خویش بودی ، عشقِ دامنگیرِ تو
ننگِ رسوایی به نفس خود پرستت داد و رفت
سادگی از حد معمول و خرد ورزی گذشت
نازنینت با خیانت نازِ شستت داد و رفت
شعر خواند و قصه ها پرداخت با الفاظ تر
رنگِ شیادی به هر چه بود و هستت داد و رفت
دیر فهمید ی ، هر آنچه داشتی راحت گرفت
با گدایانِ سرکوچه نشستت داد و رفت
چون زمان بگذشت آه و ناله کردن نارواست
خام بودی خواب بودی جام پستت داد و رفت
قهرمانت گفت، بادت کرد تا دادت به باد
زشت بود اما به زیبایی شکستت داد و رفت
۴
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1394/8/19 در ساعت : 16:40:32
| تعداد مشاهده این شعر :
661
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.