ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هزار سال خطبه خوانی



میرفت تا سمت خدا خواند
قومی که حرف از جنگ میزد را
شاه شهیدان بر سر خود بست
عمامه ی جدش محمّد را
 
نفرین نکرد آقا تبسّم کرد!
تا مثل جدّش مهربان باشد
هی زیر لب میگفت: نه! شاید
یک حُرّ دیگر بینشان باشد
 
فریاد زد: این جنگ ننگین است
وقتی که مهمان شما هستم
عیبی ندارد مردم کوفه
بارسمتان خوب آشنا هستم!!!
 
آنان که اینجا دعوتم کردند
حالا چرا شمشیر در دستند؟
من با شما جنگی ندارم که
با من زنان و کودکان هستند
 
در نامه هاتان حرفی از خون نیست
آوردم اینجا قوم و خویشم را
حالا چرا بستید ای مردم
هم راه پس  هم راه پیشم را؟
 
ای پیرهای لشکر دشمن
یک عمر رفته پس چه فهمیدید؟
آیا مرا در بچگی هایم
بر دوش پیغمبر نمیدیدید؟
 
این حرف ها اتمام حجّت بود
باور کنید از روی دلسوزیست
من که سرم بر نیزه هم باشد
پاداشم از این جنگ پیروزیست...

***

کشتند اورا ، زنده تر اما
بر صفحه ی تاریخ میماند
هرسال گویا ظهر عشورا
یکبار دیگر خطبه میخواند





   تاریخ ارسال  :   1394/8/1 در ساعت : 14:8:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  1082


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 7 ماه و 2 روز و 2 ساعت و 03 دقیقه و 14 ثانیه است همراه شماییم 460087394.720 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 3,372 | بازدید دیروز : 7,315 | بازدید کل : 124,225,415
logo-samandehi