الا یا ایها الساقی"عطش بر خیمه باریده
بیاورجامی از کوثر که شط از شرم خشکیده
زمین پس می دهدخون را ببین سرهای مجنون را
که روی دست نیزاران سر خورشیدتابیده
توسردمدارطوفانی امانت داربارانی
نه از کج فهمی آب است اگراین را نسنجیده ...
که هفتادودودریا را درآغوشت نمی بیند
و طغیان کرده ازوقتی عطش رادرتوفهمیده
فرات ازشرم می نالد ولی همواره می بالد
که دستان سبکبارتورا یکبار بوسیده
غروب وچشم بد خواهان ،نگاه ابری ات غران
دعایت دوداسفندی که درهر خیمه پیچیده
پس از فصل عبورازتو غزل بوده مرورازتو
خدادرقطعه ی نابی تورا عباس نامیده
زهرامحمودی