ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باران گرفته است

یک شهر، پیش پای تو جریان گرفته است

یک شهر، پیش پای تو باران گرفته است

 

تو، مرد روزهای "نیامد" شدی... که رفت

مردی که قبل حادثه پایان گرفته است

 

مردی که مست کرد در آغوش هیچکس

مردی که مست، راه خیابان گرفته است

 

در تو کسی ست، مثل خشابی که پر شده

در تو کسی تو را به گروگان گرفته است

 

در تو حلول کرده کسی که به جای شهر

از روح های گمشده پیمان گرفته است

 

چیزی درون خانه ی تو چرخ می زند

در خانه ای که رنگ خیابان گرفته است

 

چیزی شبیه خون وسط راه پله تان

چیزی شبیه مرگ... که جریان گرفته است

 

مرگ از کنار پرده به داخل وزیده است

گور کفن نداشته ات جان گرفته است

 

خود را میان زخم زبان گِل گرفته ای

لبهات را کسی ست که سیمان گرفته است

 

چشمی ست، میخ توی نگاه تو کرده است

از چشم های مست تو تاوان گرفته است

 

حالت شبیه بلبل لالی ست در قفس

حال تو را تنفس زندان، گرفته است

 

دارد کسی درون سرت گیج می رود

حالا کسی درون تو طوفان گرفته است

 

تو پوچ می شوی که گل از هیچ بشکفد

در تو بهشت، رنگ بیابان گرفته است

 

تو دود می شوی وسط کنده های شهر

تو داد می شوی و گلومان گرفته است

 

آتش گرفته ای و تنوری که داغ ماند...

از این اجاق کور، کسی نان گرفته است

 

رفتی... ببین سرت به تن شهر خوش نشست

اندام بی سری سر و سامان گرفته است

*

یک شهر، پشت پای تو گل داد... سبزه داد...

یک شهر، پشت پای تو باران گرفته است

.

.

محسن نقدی

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/6/2 در ساعت : 2:25:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  498


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 49,261 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,213,572
logo-samandehi