با سلام خدمت دبیرمحترم بخش نقد حضور جناب استاد جابر ترمک را فرصتی برای آموختن هر چه بیشتر در قلمرو نقد ادبی به شمار می آورم با امید فعالیت بیش از پیش استادان صادق ایزدی گنابادی محمد وثوقی علی اصغر اقتداری اکبر نبوی سیاوش پور افشار رضا محمد صالحی و.... بسیاری دیگر از شاعران سایت که در قلمرو نقد صاحبنظر هستند /
به عنوان یک مشتاق ادبیات و مخاطب عامی شعر خدمت استاد محترم یوسف شیر دژم بابت این مطلب سنگین عرض خسته نباشید و سپاس دارم در مجموع حاشیه چندانی براین نقد نوشته ندارم از چند جهت یکی آن که نویسنده شاهد آورده است نوشته اش مورد تایید بزرگان می باشد که هریک فقیهی جامع الشرایط در اصول و فنون شاعری روز گاران هستند در واقع در پای این مقاله من به مگسی ماننده ام که در عرصه ی سیمرغ مجال پرواز ندارد
بنابراین فهرست وار به ذکر چند مورد بسنده می کنم و اینهمه را علاوه بر تایید استادان رقم زده ام
1 :در بخش هایی از این مقاله که بسیار هم درخشان وکلیدی هست مخاطب خاص شعر امروز ایران دست کم گرفته شده است آنجا که نویسنده به مقوله زبان وارد می شود اما با سرعت عبور می کند: مثال از متن مقاله
"شعر ، در هر زبانی تعریفی جدا دارد و شعر هر ملت تنها برای همان ملت شعر است و اگر به زبانی دیگر برگردانده شود دیگر شعر نیست و مجموع تعریف های زبانی ملت های مختلف از شعر ، در طول همه ی دوران ها ، می شود یک تعریف زبانی جهانی از شعر ؛ که خود چندین پله از تعریف اصل و جوهر شعر، که همان شعر ذهنی و فرا زبانی است پایین تر است."
یوسف شیر دژم
2: در مقایسه نظم و شعر که از دیگر فراز های موفق این نوشتار است علاوه بر شرح مفید نویسنده و نام آشنای راوی جناب استاد الهی قمشه ای رضایت مخاطب خاص و عام را به شرط شاهد مثال های از متون کهن و جدید جلب می کند
3: با توجه به پی رنگ این مقاله مقایسه شعر ونقاشی و داستان در این نقد نوشته را غیر ضروری می دانم چه در آن صورت نیازمند تبیین مولفه ها ی موضوعی و راهبردی شعر و نقاشی و داستان خواهیم بود همچنانکه هیچ اشاره ای نیز به مکتب های مهم هنری موجود در همین مقایسه اجمالی صورت نگرفته است مثال از متن : با عنوان وحدت عمل در هنر می نویسد :
"وحدت عمل در هنر
"مثلاً نقاشی تقلیدی است از یک منظره ی واقعی یا خیالی که اگر آن منظره حتی خیالی هم باشد ، در اصل با واقعیتی ملموس مرتبط است . شکل های دیگر سخن از قبیل داستان ، از این جهت قابل تعریف هستند که یک موضوع ملموس ، مثل رویدادهای روزمره ی انسان ها را به نوعی روایت یا بازسازی می کنند . داستان ، هرچند تخیّلی هم باشد و شخصیت های آن حتی جمادات هم که باشند ، رفتار و گفتار شخصیت هایش باز هم تقلیدی است از رفتار و گفتار انسان ها یا حداقل می تواند همانند یا برگرفته از آن باشد . اما در پیدایش شعر ، بحث تقلید اصلاً مطرح نیست و یک خلاقیت محض است که البته تقلید شاعر از شاعر بحث دیگری است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد ."یوسف شیردژم
4: در بخش هایی از مقاله شاهد شتابزدگی و پیشداوری نویسنده هستیم مثال از متن مقاله
"....و اما در مورد "شعر نو" ، یعنی همه ی نوشته هایی که قالب های شعر سنتی و به اصطلاح کلاسیک فارسی را کنار گذاشته اند و ادعا دارند که شعر ، یعنی محتوای محض :"یوسف شیردژم
و این قسمت :
"ذائقه و سلیقه ی شعری مردم ما نشان داده که آن ها به شعر کلاسیک فارسی بسیار علاقه مند هستند و لذّت خواندن یک شعر کلاسیک را با خواندن هیچ نوع ادبی عوض نمی کنند . در بین جوانان امروزی هم اگر اقبالی به شعر نو دیده می شود اولاً بسیار محدود و سطحی تر از اقبال توده مردم ، ادب دوستان و ادیبان به شعر کلاسیک است و ثانیاً حتی همین جوانان هم ارادت و عنایت ویژه ای به شعرکلاسیک دارند و جایگاه خاصی برای آن قائل هستند و ثالثاً اقبال جوانان به شعر نو ، نه به اصل شعریت آن بلکه به نوع ادبی آن مربوط می شود" یوسف شیر دژم "
نمونه ی دیگر از شتابزدگی و پیشداوری : از متن مقاله
می نویسد : .... "این گونه حرف ها در باب شعر نو نیز ، از نظر بعضی ها کفر است ؛ چون این کفر دوم ، وجود و حیات ادبی خیلی ها را نفی می کند ؛ اما این ها اولاً یک واقعیت است و ثانیاً یکی از دلایل مهم پایین بودن کیفیت شعر نو و به ظاهر سهل و ساده بودن آن و هجوم جوانان جویای نام به این عرصه و نیز عدم قبول این نوع ادبی به عنوان "شعر" از سوی مردم است.
"یوسف شیر دژم"
5 : تلاش نویسنده در جهت بخش بندی مقاله را خواستارم در این صورت بخش های گزارش گونه ی اثر کوتاه معین و هدفمند خواهدشد عبارت هایی از نوشتار نیز به اصطلاح منتقدین از متن بیرون است که نیازمند توجه بیشتر نویسنده است مثال از متن مقاله :
4": ما به آن جایگاه و خاستگاه والای شعر دسترسی نداریم . ماهیت شعر ، علاوه بر ابعاد ظاهری ، ابعاد دیگری هم دارد که نهفتنی و نگفتنی است .............".یوسف شیر دژم » "/ عبارت های غیر ضروری " نهفتنی و نگفتنی "/
5 : از نویسنده محترم که ازشاعران خوب همروزگار و دبیران پرتلاش و متعهد هستند بابت این اضافه نویسی که فاقد بار علمی است پوزش می طلبم
خاک پای دوست محمدیزدانی جندقی
جابر ترمک
1394/3/11 در ساعت : 1:0:37
برادر عزیزم جناب یزدانی جندقی عزیز
ممنونم از لطفی که به این برادر کوچکتان داشته اید من نیز مقاله جناب شیر دژم را مطالعه کردم و از ایشان بابت این کار خوب و ارزشمند تقدیر می کنم .
اما اجازه بدهید من از چند زاویه به روند شعر امروز نگاهی متفاوت کنم :
در ابتدای مقاله جسته و گریخته اشاره شده به بی تعریف بودن شعر که بزرگان آن را در حیطه ی نقد قبول ندارند . اگر برگردیم به تاریخ در یونان هم سقراط هم افلاطون و هم ارسطو شعر را تعریف کرده اند و اصولن در بین علوم قدیمه شعر بعنوان یکی از علوم متعارف معرفی شده است . اخلاف آنها نیز از چهار مقاله گرفته تا ابن سینا و فلاسفه ی اسلامی برای شعر تعریف داشته اند همچنان که ابن خلدون نیز در حاشیه ی مباحث مابعد الطبیعه شعر را تعریف نموده اند . تا زمان ما که حتا
خود شاملو سردمدار شعر منثور بقول استاد شفیعی کدکنی نیز آن را در ظرف تعریف ریخته اند . مضافن در ظرف منطق نیز هر تصوری تا در قالب تعریف نگنجد مصداق پیدا نمی کند . بنابراین روی هر تصوری نام گذاشتیم بی نیاز از تعریف نیست . این که عده ای امروز می گویند شعر تعریف خاصی ندارد تابع سیر صعودی ادبیات درخشان این مرزو بوم نیست . زیرا من نمی توانم چیزی را بسرایم که تعریف ندارد و نمی فهمم چیست . بنابراین شعر کاملن دارای تعریف و مستقل از مقولات غیر شعری است . تولید و مثل قارچ وار قالب های متفاوت جدید به تاسی از ادبیات مغرب زمین نتوانسته و نمی تواند ادبیات اصیل ایران زمین را تحت الشعاع قرار دهد . کافیست نگاهی بیاندازیم به هر دو دیدگاه ساختارگرایانه ی غرب تا ببینیم تفاوت دیدگاهها چگونه می تواند در حوزه ی نقد آسیب رسان باشد . نگاه کاملن فرمولیک و ساختاری محض شوکولوفسکس منتقد بزرگ روسی اقناع کننده ی ذهن های سیال منتقدان شعر فارسی نبوده و نیبست همچنان که نگاه تیز بین ساختاری میشل فوکو و شاگرد خلفش ژاک دریدای فرانسوی الجزایری تبار نیز شمع درخشانی پیش روی منتقدان شعر فارسی روشن نکرده است . هرچند بعدها هر دو گروه به نگاه هرمونوتیک در نقد ساختاری و محتوایی آثار روی آوردند اما همان هرمونوتیک نیز در بین منتقدان ما از قرون اولیه شعر فارسی به «تأویل» تعبیر شده است و امروز نیز ما بعنوان نسل موجود این تاویل را در شرح های مختلف بر آثار گذشتگان
شاهدیم
درست است که ملت ها با دیدگاههای مختلف به شعر نگاه می کنند اما بقول شادروان دکتر زرین کوب ادبیات و شعر فارسی در جهان ادبیات و شعر غالب است و نمی توان این ادبیات غالب را تحت تاثیر مقولات مغلوب قرار داد . هنوز در غرب (آلمان و فرانسه) بزرگداشت خیام حکیم برگزار می شود پوتین بازنشستگی اش را با خیام سپری می کند و ژان پل سارتر به اندیشه های فلسفی خیام احترام می گذارد و خیام را یک سپر فلسفی توجیه می کند . ما در شعر کجای ادبیات تاریخی جهان هستیم ؟ چرا شیخ الازهر با وجود داشتن بزرگانی مثل متنبی شاعر غزلسرای عرب آرزو می کند که حاضراست همه ی شاعران ادب را بدهد تنها سعدی متعلق به آنها باشد . تاسف بار است که یک ملت بخواهد داشته های خود را تحت تاثیر جایزه ادبی نوبل تعریف کند .
شاعر یک هنرمند بلامنازع است هنرمند بخاطر خلاقیت و نبوغ فراگیری که خدا در وجودش نهاده و بلامنازع به این دلیل که سقراط و افلاطون وقتی نتوانستند جلو تاثیر هنرمندانه ی شعر بگیرند شاعران را مجنون و دیوانه خواندند و تا آنجا پیش رفتند که شاگرد خلفشان نتوانست این اشتباه اساتیدش را اعتراف نکند
نفس نوشتن چنین مقالاتی بسیار ارزشمند است اما در نگارش ها شایسته است ادبیات فوق العاده کار آمد فارسی را در نظر داشته باشیم که سرمایه ای ملی و پشتوانه ای قدرتمند محسوب می شود
البته این مبحث مجالی بسیار فراتر از این نوشته ی اندک من نیاز دار د وهمیشه مخاطب شعر عوام نیستند بسیاری از خواص در برابر شعر پارسی تعظیم می کنند تا جایی که برای دلالت گفتارشان شعر را اسلحه ی مافوق می دانند و سخنشان را با شعر استدلال می کنند .
باز هم جسارت حقیر را ببخشید هم شما هم برادر شاعرم جناب شیر دژم عزیز بخاطر اینکه به بخش کوچکی از این مقاله ی مبسوط نگاهی ناگزیر کردم
ارادتمند شما ترمک
|