ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سرزمین مادری

چقدر خوب بود ، سقف اتاقم سوراخی داشت اندازه ی آسمان ، دریچه ای که این برف صادق سپید را هورت بکشد ، این روز های ناخوشی و بی قراری . اسمش را می گذاشتم : زخمه و هر بار که بر کاغذ های علاف بیهوده ی روی میز، باریدنی می چکید ، یادم نمی رفت که دیوار های قطور هم روزگاری نم پس خواهند داد ، روزگاری که قاب ها ، از تشکیک میخ های پوسیده می لرزند و قفسه های بزرگ بایگانی ها ، فریاد های پوسیده را محبسی ابدی خواهند بود .

در بی امان زبان سرد مادری ام قدم می زنم ، در برف

گاه رنگ پالتویی آشنا می شوی ، رهگذر

گاه چکمه ای بلند ، از چرمینه ای سیاهتر از روزگار من و چشم های تو

خاکستری اول صبح که بیرون می زنم

جا پای ماده روباهی ست نا علاج ، از تپه های صریح دور دست دهات ، تا حومه ی اینجایی که درخت هایی اندک دارد و زمین های بایری بزرگ . کوهسار زالی که یک دستش شور ترک ترک کاسه ای دریاچه ست … دامنش جنگلستانی تبر خورده ، شاخه های آدم زده ؛

جیب هایم ، اتاق خالی خشتی لختی ست ، که در چنین روز هایی ، مهمان انگشت های قلمی ام می شود ، گوشه ای ، بخاری هیزمی کوچکی می سازد ، و در غژ غژ گام های سنگین ، خیال روشن می شود از آسمانی که مبهم است و زمین یکدست سپید سپید .

در خانه ای به وسعت سرزمینم ، بی سقفی را آرزو می کنم ، تا حیوانات دور میز به حیات وحش باز گردند ، خرس به شمال غربی ترین سرما ، شیر به بیشه های بیگانه ، الاغ به مراتع دور سبز …

من در اتاقی که اتفاق و تاریخش پوشیده است ، نفسی تازه کنم ، برگی از درختی بچینم خشک ، طومار سالیان را بپیچم و از شعله ی بخاری جیب هایم ، برگی بگیرانم تلخ ، برگی بگیرانم آغاز ، برگی بگیرانم سراسر دود … زیر برفی که یکریز می آید و دست هایی که خالی از تو نیست.

 

www.sherastan.ir

کلمات کلیدی این مطلب :  نثر ادبی ، وحید ضیائی ، سرزمین مادری ، برف ،

موضوعات :  اجتماعی ، نثر ادبی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/12/3 در ساعت : 11:48:2   |  تعداد مشاهده این شعر :  1237


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

وحیده افضلی
1393/12/3 در ساعت : 14:18:2
قشنگ بود...
محمدمهدی عبدالهی
1393/12/3 در ساعت : 17:17:5
سلام و عرض ادب جناب ضيايي بزرگوار
درود بر شما
شاعر بمانيد و برقرار
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 5 ماه و 8 روز و 16 ساعت و 46 دقیقه و 58 ثانیه است همراه شماییم 455474818.475 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 6,141 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,418,319
logo-samandehi