به نام خدای مهربان
بدون هیچ مناسبتی این شعر تقدیم می شود به امام حسین ابن علی (ع) و لهوف سید بن طاووس:
از پهنه ی شب می زند بیرون، شوق طلوعی آتشین در سر
با لشکر شمس و قمر همراه، عشقی کهن در دل، یقین در سر
انگشتر دست خداوند است، زیباست چون درّ نجف زیبا
حرز تنش با "حسبی الله" است، عمامه اش نقش نگین در سر
از عرش می آید زره بر تن، از نور می آید چنین روشن
از آسمان می آید این سردار، اندیشه ی فتح زمین در سر
با ذوالجناح آید محمدوار، با ذوالفقاری تشنه ی پیکار
غسل شهادت کرده در کوثر، خُود امیرالمومنین در سر
*
آغاز شد پیکار شب با صبح، خورشید سرگرم رجز خواندن
دنیا میان خیل سرداران، کی دیده شوری اینچنین در سر؟!
باران تیر آمد نشست آنک، آن سو به چشم و مشک و دست، اما،
این سوی میدان بر گلو، بر دل...؛ بنشسته تیر آخرین در سر
شد جزء جزء پیکری قرآن، هرچند رفته روی نی اما
خوش جلوه کرده (– سربلند و سرخ – بر روی نیزه) عشق و دین در سر
*
بعد از هزاران سال این سو تر، یک نوجوان تشنه در سنگر
جان می دهد "انّا فتحنا" خوان، سربند "یا سلطان دین" در سر...
(اربعین امسال)
تاریخ ارسال :
1393/10/23 در ساعت : 19:40:51
| تعداد مشاهده این شعر :
916
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.