هوای تو رو تا نفس می کــشم
نمی لرزه دستام و آروم میــشم
به نام تو می شناسه دنــیا منــو
نباشی تو شهر خودم گم میــشم
همیــن که بهت دل سپردم چرا
یه جورِغریبی نگــام می کنی؟
به این دل پریشونیـام رحم کـن
دلم قرصه وقتی صِدام می کنی
بیا گــرگ چشـماتـو آروم نکن
نذار یــوسفِ حســمو گـُم کـنن
حسودا رو اینــبار شـرمنده کن
نذارتو حســادت تــفاهــم کـنـن
بــذار گریه بالا بگیره ، نترس...
از این که دلـُـو باتلــاقی کــنه !
اگه دیدنت هـــم گنـــاهه ، بـذار
نــگـام بـا نــگــاهِـت تلاقی کنه
مگه عشق پشت و پناه تو نیست
که می ترسی ازچشم زخم حسود
بــگومثــل من مبتلای به عشق
میون هــمه مدعی هات بود ؟!
( رضا محمدصالحی)
تاریخ ارسال :
1393/9/12 در ساعت : 16:35:0
| تعداد مشاهده این شعر :
1073
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.