خورشید نیمروز و هوا گرم وناگهان فرمان ایست داد پیمبر به کاروان
آیا چه روی داده که اینگونه بی درنگ می خواهد آفتاب نبوت کند بیان
در دور برکه ای که غدیر است نام او شاهد بر این مناظر جاوید آسمان
دههاهزارمرد و زن و کوچک و بزرگ حلقه زده بدور پیمبر که ناگهان
لبــــــــــهای نازنین نبی می خورد بهم انگارآسمان و زمین می خورد تکان
آغـــاز می کند سخن خویش را رسول بعد از ثنا و حمد خداوند مــهربان
مردم مــــن از میان شما می روم ولی میراث من همیشه بجا هست و جاودان
میراث من کتاب خداهست و اهل بیت راه نجات خلق بود این دو توامان
شد رستگار هرکه براین راه رو نهاد گمراه شد هر آنکه از این ره نشد روان
رو کرد و بعد گفت ولی شما که هست گفتند یا رسول تویی تو ولی مان
گفتا از این پس آنکه ولی ش منم ،علی اورا ولی و میر و امام است همچنان
این گفته نبی که علی نایب من است انسان غریو و غلغله افکند در جهان
در بر گرفت رشحه رحمت غدیر را بانگ درود و تهنیت آمد زهر کران
پیچید این خبر به سماوات و آمدند از عرش دسته دسته گروه فرشتگان
دیگر کسی نماند در عالم که آمدند کردند با ولی خدا بیعت انس و جان
حسان قلم بدست شد وماجرانوشت تا جای شک و ریب نماند به این و آن
هرکس کند به امر خدا شک لاجرم بر او حکایت (سال سائل ) بخوان
آنکس که مهر آل علی را بجان خرید روز جزا از آتش قهر است در امان
یارب بحق آل علی التفات کن این روسیاه ر ا زسرای کرم مران
تبریز20مهر 1393