ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نثر ادبی




 



به دوازدهمین فصل آفرینش



به شوق آمدنش



 



آفتاب پنهانی



 



صبح



دعایی است که هر روز می خوانی.



آمینی که مستجاب نمی شود این قوم شب زده را



که برای آمدنت لحظه شماری میکنند بدون آنکه دلیلش را در اعماق دلهایشان نفس بکشند.



تردید بین تو واینهمه روزمره گی، جاده های نبودنت را به درازا می کشد



تا خمیده قامتان طفلی انتظارشان را مویه کنند.





ظهر





زمین عطشان ِ لبهایی است که هنوز از پی سالها نور می تراوند وبه خورشید اقتدا کرده اند.



رودها هنوز جانب دستهایی هلهله می جوشند که لب تشنگی را وفاداری آموخت وبرادری را ادب.



آینه ها تکثیر می شوند در رویش روشن ِ تکه هایی که از بهشت ِ تن ِ آفتاب به ارث برده اند



وحنجره ها را داغی سه شعبه می سوزاند که بادهای سراسیمه عطر گیسویش سه ساله را کل می کشند تا مادران جهان تو را رود رود گریه سر دهند.





عصرها





هر سنگی را که برداری زمین بوی خون می گیرد



که زمان را فراموشی سم ِ اسبان وگلاب گیری لاله ها میسر نیست.



هنوز از پی سالها فریاد زنی به گوش می رسد که رسول خورشید است وکاروان سالار ِ شقایق ها



وسجاده ها،تلخی تبی را زمزمه می کنند که زنجیر بر زخمش خون گریست تا چله نشینی عشق از خم چهارم بتراود



هیچکس اسارت را تا این اندازه در وضو وعشق وستاره تکثیر نکرده



که آسمان با هر زبانی سجده کند دلتنگ است.



تا جهان زمانش را به وقت ظهور تو تنظیم کند.







غروب





تاریخ به جمعه نمی رسد که برگی از تقویم غائب است



سالهاست جمعه که نمی شود! غروب از فراز هیچ منظره ای زیبا نیست



وبادها عطر پیراهنی را تازه می کنند



که قصد آمدن ندارد



تا چشمهای کنعانی دنیا نیامدنت را سفید تر گریه کند وزوزه ی گرگها استخوانهای برادریمان را عمیق تر بلرزاند.



تا چشمهای جهانیان ندبه را به اشک بشوید وانتظار را به خون گریه کند.



و ماه پنج انگشتش را از روی حضورت بردارد



که بشر تشنه ی یک آینه توست.









شب ها





غروب بی تو آنقدر کش می آید که استخوانهای مظلومیتمان فریاد رس می طلبد در انتظار بانگ جرسی که از کعبه سر می دهی.



بیداری شبهای انتظارمان را عطر یاس سرشار می کند.



چه بهشت روشنی از گلوی ابرها می بارد



که بعد از دریا تنها تو می دانی ضریح بی نشانش را



مهتاب که بریزد نسیم شانه می زند پریشانی گیسویت را



که رستاخیز زمین نزدیک تر شود.



مرا به سیاهی شب ها چه کار



که هیچ ظلمتی ذره ای از قامت آفتابیت نخواهد کاست.



قسم به نام روشن خورشید وقتی که خیبر را به تحیر وا داشت



وبه فرق شق القمر شده ی عشق وقتی به فزت ربی متوسل شد



از راهی که تو در کوله داری باز نخواهم گشت



حتی اگر تمام جاده ها گام های مسافرت را فراموش کنند



که هر وقت تو به آینه بنگری صبح می شود



 



 



 



 



 



 



 



 



 



 



یاعلی


کلمات کلیدی این مطلب :  نثر ، ادبی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/6 در ساعت : 15:8:58   |  تعداد مشاهده این شعر :  1664


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حجت اله یعقوبی
1390/6/7 در ساعت : 17:13:52
درود!
زیباست! خداوند زیباییها یارت باد!
سیده فاطمه صداقتی نیا
1390/6/7 در ساعت : 13:54:46
سلام
همین تفاوته که از شما مریم حقیقت می سازه
من شمارو ندیدم ولی خیلی از کاراتونو خوندم...همیشه صمیمی هستید و من اینو دوس دارم. دوس داشتم ببینمتون سعادت نداشتم.جشنواره یاسوج.
موفق باشید...
مصطفی پورکریمی
1390/6/7 در ساعت : 23:46:2
سلام خانم حقیقت
بسیار زیبا و متعهدانه و غرورانگیز بود.موفق باشید.
بازدید امروز : 22,357 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,243,564
logo-samandehi