در استقبال از غزل حضرت خاقانی رح
صنم می گو و در میخانه می رقص!
نوایی می زن و مستانه می رقص!
عروج دل
زدرد بیخودی مستانه می رقص!
گهی در خود میان خانه می رقص!
عروج دل به عریان سما گفت:
"بیا در فطرت دیوانه می رقص"!
اگر در بیخودی محوی چو مجنون
به ساز لیلی ِ مستانه میرقص!
جنون جوشی دلم درخانه می گفت:
"که با شرب فنا پیمانه می رقص"!
طواف بیخودی حس را چنین گفت:
"بیا در کعبة دلخانه می رقص"!
ز درد حسرت امواج باطن
میان عشوه های فانه می رقص!
زجوش جلوه کاری در مدارت
میان کائنات خانه می رقص!
به ساز ضبط عریان نزاکت
"میان محرم و بیگانه می رقص"!
نویسنده :عبدالله امان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/4 در ساعت : 0:58:22
| تعداد مشاهده این شعر :
1286
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.