دامها
ازهمان دم که می آز به جام افتاده
برسرهرسحری سایۀ شام افتاده
مرغک در قفس افتاده چه نالد شب وروز
دربهاری که همه باغ بدام افتاده
ای بسا سرکه پی آرزوی دل بشکست
وی بسا تاج که در پای غلام افتاده
این جهان آینه وهرطرفی جلوۀ دوست
آن چه دستیست کزان سنگ به جام افتاده ؟!
گل همان بلبل بشکسته پردیروزیست
که ز توفان محبت زکلام افتاده
شمع جز تربت پروانۀ پرسوخته نیست
چیست پروانه همان اشک کدام افتاده
ای خرد شعله به میخانه میفگن که درآن
بوعلی نیز خراب ازمی خام افتاده
برسرتربت من یاد بیارند ازآن
که ازین دام به آن دام مدام افتاده
کلمات کلیدی این مطلب :
دامها ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/3 در ساعت : 23:16:37
| تعداد مشاهده این شعر :
1124
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.