ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شکهای مقدس
شکهای مقدس
شاید این بوده قسمت ما که .چوبمان بر سر فلک بزنند
یا برای تمدد اعصاب .از دو سو چون الک دولک بزنند
عده ای هم همیشه پر کارند.چون مترسک میان سیبستان
سیبها را به   شاخه  می دوزند .تا  نیفتند وباز لک بزنند
حرفهای  مگو فراوان   شد .پشت لبهای  بسته  و دلها
بسکه دل دل زدند بیهوده .یک کمی مانده  تا کپک بزنند
رفته دیوار تا  ثریا کج. تا که در کوچه ی علی چپ هم
 بچه ها راست را اگر دیدند. خودشان را به دو به شک بزنند
در غروب گرفته ی یک شهر.یک نفر گفت ما مسلمانیم
از چپ و راست چوب اوردند. تا به جای خدا کتک بزنند
زخم ناسور هم اگر داری. از طبیبان شهر پنهان کن
چون قسم خورده اند و مجبورند .روی این زخمها نمک بزنند
رد پای هزار سیلی را روی این گونه ها  تماشا  کن
مثل یک شیشه ذهر می ماند.با سرنگی که کم کمک بزنند
دوره ی اخرالزمان شده و چنته ی روزگار لبریز است
مردم این زمانه می خواهند .به خدا هم شده کلک بزنند
گله ها می چرند و دستوری .امده تند و قطعی و فوری
گرگها  امدند.  چوپان ها . بنشینند و نی لبک  بزنند
 باغبان در سفر که باشد باغ.زرد و افسرده می شود اما
سنگ از اسمان اگر بارید.امده تا تو را محک بزنند.



کلمات کلیدی این مطلب :  محک ، کتک ، اعصاب ، غروب ، مترسک ، دستوری ، گرگها ، ذهر ، قسم ، ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/6/22 در ساعت : 21:16:32   |  تعداد مشاهده این شعر :  778


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 6,349 | بازدید دیروز : 11,527 | بازدید کل : 123,019,242
logo-samandehi