بارها در کش وقوس نقد ونظر در باره یک شعربه این اندیشیده ام که چگونه و از کجا آغاز کنم که هم به زیر وبم شعر پرداخته باشم وهم جانب عدالت واعتدال را رعایت کنم.بسیاری از منتقدین نظرشان این است که در بحث نقد باید شاعر را به فراموشی سپرد وفقط وفقط به شعر پرداخت.این نگاه گاهی به نقد هایی تند وخشک می انجامد که در بسیاری موارد شاعر را در موضع دفاعی قرار داده وگاه باعث می شود به نتیجه عکس آن چیزی که از نقد انتظار داریم برسیم.اینهمه گفتم تا به این نکته برسم که در این شعر قصد نقدی موشکافانه ندارم.اگر نکته ای گفته می شود در جهت آموختن است نه وارد کردن نقص بر شعر.امید وارم شاعر محترم از آنچه گفته می شود در جهت پیشبرد اشعار آینده استفاده کند.در آغاز اولین چیزی که در این شعر خودش را بر مخاطب تحمیل میکند تاثیر موفق موسیقایی قافیه و ردیف است .تکرار مکرر حرف ت و همچنین طنینی که از تکرار حرف گاف در پایان مصراع ها اتفاق می افتد به دلنشینی موسیقایی شعر انجامیده است.اما از همین جا یکی از نقطه ضعف های شعر نیز رخ نموده است.واژه هایی که قافیه شعر را تشکیل داده اند در بسیاری موارد در خدمت معنا ومحتوای بیت نیستند وچه بسا معنای دیگر اجزای بیت را نیز به هم ریخته اند.
در همان بیت اول تعبیر غیر متعارف دل سنگ کردن .
سنگ شدن دل چیزی یا کاری نیست که تصمیم به انجام آن بگیریم وبگوییم من دلم را سنگ می کنم،بلکه بروز بعضی صفات ورفتارها ست که به مرور زمان به سنگ شدن دل می انجامد نه دفعتا.
در همین مصراع اضافه شدن ب در فعل بکنم کاملا به اقتضای پر کردن وزن آمده وصد البته مخاطب را درخوانش شعر با مشکل مواجه می کند تا جایی که شاعر برای رفع این نقض مجبور به اعراب گذاری شده است.
در ادامه ی استفاده نادرست از قافیه در بیت دوم آمده است:
من باغ انارم پرم از شوق رسيدن
يك دست مرا چيد ولي چنگ تراز تو
چنگ تر از تو داری چه پیامی است؟در مصراع اول این بیت بهتر بود شاعر شناسه ی میم در پرم را حذف می کرد تا از تکرار فعل جلو گیری کند. انارم+انار هستم پرم+پر هستم من باغ انارم پر از شوق رسیدن...
در بیت بعدمیم خودمم کاربرد محاوره ای داشته واز اعتبار شعر می کاهد البته تکرار چنان درور هم به نظر من کار مفیدی نیست.
در ادامه ی شعر نیز آنچه مشهود است ناهمگونی محتوایی قوافی با بقیه ی مصراع هاست:
صد فاصله فرسنگ ترازتو
اين روح پلنگانه ي من لنگ تراز تو
جنگ ترازتو/غم آمده تا دل ببرد" زنگ "تراز تو
در بیت آخر هم بی رنگی نتوانسته منظور شاعر را برساند.شاید یک رنگ تر بهتر از بی رنگی بود که در ان صورت هم نقطه ی قوتی برای یک رنگی ممدوح نبود.چرا که شاعر میگوید من یک رنگ تر ا تو ام حال آنکه قصد شاعر این است که بگوید من هم مثل تو یک رنگ و لال هستم.
نکته دیگر قابل عرض در مورد این شعر این است که تمامی مصراع های اول شعر مصراعی هایی کم نقص ویا بی نقص بوده واز نظر تکنیکی بر مصراع های دوم برتری دارند.
ازحوصله ی شاعر وخوانندگان محترم ممنونم.