بغضی گرفته راه گلویم سحرشده است
تقدیر ماه از شب کوفه سفرشده است
از آسمان کوفه چوعزم سفر نمود
آمد خبر به گوش که شق القمرشده است
درخواب بود کوفه که محراب ناله کرد
تادید دامنش همه ازخون تر شده است
از عرش باز ناله ی زهرا بلند شد
ازماجرای مسجد کوفه خبرشده است
درگوش کوفه حرف علی هیچ ره نداشت
زین روست تاهمیشه ی تاریخ کرشده است
آن پنج سال راکه به خود دید روزگار
عدل علی نمونه برای بشر شده است
سهم علی زعدل درآن عصربی کسی
یک ضربه تیغ کینه وازپشت سر شده است