ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



من همان زنجیری زنجره ای مزدورم ...


به پاس شعر خودکار کم رنگ وسوسه شدم تا با کارهای متفاوتم اینبار به روز شوم . باشد که قبول افتد .



به آقای ناهید الهوردیزاده شاعر خوبی از شمال غربی



ناهید هم که باشی ، ونوس های جهان هم که دور و برت باشند ، ناهید هم که باشی سرخ چون مشتی گُل که برای خلق شکفته تیر کشید ، ناهید هم که باشی در باور باروری ایزدان آب ، ناهید هم که باشی پیچیده در جمعیت موهای فلسفه : ناهیدی / که من سر بلند کرده در این حضیض برایت شعر می خوانم حتی !  نباشدم باور از پاهایم بالا می رود دیر زمانیست که بی توام … مفلوک / پتو ها خونابه های خاطرم را آب می کشند ، ابر ها تپه ها را ، پرز ها ی خیس علف بر تن نقوش اسلیمی ست  / و بز های لاغر در ستون چاق فقراتم شماتت می کنند . بی تویی ارجاع نیست ، بی تویی ، درد نیست ، بی تویی فوران نیست ، بی تویی منم که بی نشان تر از گلدسته های گندم ، صغیر- دانه های نارس گنجشکانم در سینه می تپند و دهانم که آفتاب را تنها به لقمه ای سیر است / نکند قد کشیده باشم و داسم نکوبی !



من همان زنجیری زنجره ای مزدورم / آنان که خیابان شب را در تردید وصله می زنند و زیر پوستم آن سنگیتنی که رداست رویای نیمه شبان پر گوسفند را سر می برد . رودی که به کودکی اش پیوست آبشاری بود که از پاهایی کودکانه سر چشمه می گرفت . حالا دوباره ساحلی از زانوانم بیرون می زند و مرده شوران مشتاق ، رو یاهایمان را فانوس طوفان می کنند مگر پری های شور ، که از مداد رنگی هامان بچکند روی خرچنگ های انگشتانت / حالا دوباره سیلی بزند خود را صخره که گوشواره های تلخش شده ایم / مثل آفتاب که از پشت میز سُر می خورد ، مثل دیوار کوتاه حیاط پشتی ، مثل من که توی درخت توت پنهانم ، تو را که نفوذ کرده ای در شکل های بی نتیجه ی خانه های پوسیده دوستت دارم !/ آخ …فراموشم شده بودی حلزون ! فراموشم شده بودی  سرو  شده بودی چمیده با من در پیاده رو عصر های اما نشناس …روز نامه ها را آب می کشیدیم ، می چلاندیم ، تار مویی از گیسوانت لایش تا بفشاریم / بفشاریم / بفشاریم و دستت را بگیرم و بخوانی مداد ، کاغذ بشود لخته های تنم ، گُر بگیرد حدیث شانه و گیسو ، حالا تو یلدا من صحاری سلسبیل؛


کلمات کلیدی این مطلب :  من ، همان ، زنجیری ، زنجره ، ای ، مزدورم ، ، ... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/5/26 در ساعت : 18:37:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  1678


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1390/5/27 در ساعت : 20:39:57

سلام شاعر گرامی آقای ضیایی مهر
از بعضی تعابیر و واژه های شعرتان لذت بردم اما شعر شما شبیه آینه ای است که مخاطب آینه را می بیند تصویر خود را در آن نمی بیند شاید آینه کج شده به سوی شاعری که خودتان باشید کمی هم گوشه ابرویی نشان دهید و این آینه زیبا را که بدست دارد به سمت مخاطب بگیرید.
بدرود
کاظم نظری بقا
1390/5/27 در ساعت : 9:53:14
کاغذ لخته های تن تو و ناهید
چون دشت صبح هماره سپید
وسلسبیل شعر برآن جاری باد.
برزو علی پور (خودکار کم رنگ)
1390/5/27 در ساعت : 10:6:9
سلام دوست گرامی
اثر شما را خواندم // بسیار خوشحال هستم که شعرهای خودکار کم رنگ جناب عالی را وسوسه به گفتن و سرودن نمود /// باعث افتخار این جانب است آشنایی با دوستانی چون شما////
باید باز هم از شما در این فضا بخوانم و بیشتر با نحوه سرودن شما آشنا شوم با یک اثر نمی شود /////
موفق باشید .
با احترام _ خودکار کم رنگ
بازدید امروز : 6,361 | بازدید دیروز : 11,527 | بازدید کل : 123,019,254
logo-samandehi