ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شهر
 
ابرهای سیاه می ریزند نقشه های کثیف بر سرِ شهر
مثل یک بمبِ ساعتی گسلی است که بترکد به زیرِ پیکرِ شهر

می چکد نم نم اشک روی زمین یک نفر گریه می کند انگار
یک نفر، یک فرشته، می خواند قصّۀ تلخِ گریه آور شهر

قصّه این است کآسمان روزی شهر ما را به توپ خواهد بست
هر یک از توپها کمانه کند که از این ور پرد به آن ور شهر

توپ نه نه گلولۀ آتش که به اندام شهر می افتد
تا به باد فنا چو خاکستر بدهد پیکر تناور شهر

گسلِ زیرِ شهر نیز چو بمب ساعتش چون رسید می ترکد
می گذارد دو مشتِ خاکستر اول شهر را بر آخر شهر

هر شب از بیمِ فاجعه خود را در بن چاه می کند پنهان
صبح باور نمی کند زنده است چشم تا وا کند کبوترِ شهر

شهر شهرِ شغادها شده است رستمش را تلنگری کافی است
پشتِ هم با تمام قامتِ خود به زمین می خورد دلاورِ شهر

می رود شهر اگرچه مثلِ باد طرفِ مرگ سوی ویرانی
باد دارند در گلو در سر شهریارانِ مرگ پرورِ شهر

غلامعباس سعیدی
کلمات کلیدی این مطلب :  شهر ، غلامعباس سعیدی ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/1/26 در ساعت : 5:40:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  626


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1393/1/26 در ساعت : 18:50:39
می رود شهر اگرچه مثلِ باد طرفِ مرگ سوی ویرانی
باد دارند در گلو در سر شهریارانِ مرگ پرورِ شهر

سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما
زيبا بود
غلامعباس سعیدی
1393/1/27 در ساعت : 8:27:44
درود و سلام بر دوست خوب جناب عبدالهی
سپاسگزارم
موفق باشید
دکتر آرزو صفایی
1393/1/26 در ساعت : 21:32:13
درود بر استاد شیرین سخن
چکامه زیبایتان بر دل نشست
برقرار باشید
غلامعباس سعیدی
1393/1/27 در ساعت : 8:28:32
سلام و درود بر خانم دکتر آرزو صفایی

بسیار شپاسگزارم بزرگوار

موفق باشید
سارا وفایی زاده
1393/1/28 در ساعت : 10:45:24
درودتان

زیبا بود

موفق باشید
غلامعباس سعیدی
1393/1/28 در ساعت : 17:58:1
سلام و درود بانو وفایی
سپاسگزارم
زنده باشید و شاعر بمانید
بازدید امروز : 18,099 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,976,699
logo-samandehi