دسته بندی اشعار

آخرین اشعار

آخرین نقدها

سبک بار...

تقدیم به همسر شهید سپیدبر که سال ها کت و شلوار همسر ش را از غبار پاک کرد و روزی...

قرن ها، از شب پيدا شدنت تا سحرم
هر نفس رفت و زمين ريخت همه بال و پرم
كوه اگر بوده ام امروز فرو ريخته ام
سرو اگر بوده ام امروز چه بي بار و برم
مو به مو پير شدم پنجه كشيدم بر خاك
چشم بستم كه به روي تو نيافتد نظرم
پاره شد بند دلم تا كه تو را آوردند
چه بگويم؟ پسرت گفت: نبود اين پدرم؟!
زنده بودم به اميدي كه تو خواهي آمد
مرده ام من به اميدي كه تويي همسفرم
گله اي نيست نمي پرسي اگر حالم را
چه بگويم كه من از حال خودم بي خبرم
گاهي آنقدر كه عطر تو به من نزديك است
هر كجا مي روم انگار تويي پشت سرم
از لباس تو هنوز عطر تنت مي پيچد
كت و شلوار تو را ديدم و خون شد جگرم
پشت در ماندي و من كاسه آب آوردم
گفتم آن روز تو را دست خدا مي سپرم
كسي آمد خبري از تو برايم آورد
گل به گل چادر من ريخت زمين دور و برم
چه سبكبار تو را عشق در آغوش كشيد
استخوان هاي تو را دیدم و خم شد کمرم
به خيالم نفسي در بر تو بنشينم
به خيالم نفسي تازه كنم تاج سرم
گره از روسري ام باز كنم گريه كنم
غم دل با تو بگويم كه چه آمد به سرم
روضه حضرت زينب به لبم مي ريزد
بر مزار شهدا تا كه مي افتد گذرم
آه زينب! نه سري بود بگريم بر او
آه زينب! نه تني بود بگيرم به برم...

---

---

   تاریخ ارسال  :   1393/1/18 در ساعت : 22:45:49   |  تعداد مشاهده این شعر :  825

---

---