سلام مجدد محضر استاد عزیز .
حقیر متولد 1340 و برادر بزرگتر 1337 همسن حضرتعالی .
شغل پدری نانوایی سنگکی از زمان جنگ جهانی و سالهای قحطی.. خود نیز در چارچوب شغل پدری در شاطری سنگک مهارت خاصی دارم.
تحصیلات علیرغم رشته ی علوم تجربی گرایش به ادبیات طوری که کاغذ پاره هایی که در کلاس های دوره دبیرستان می نوشتم و هیچ همخوانی با کلاس درس نداشت هنوز باقی است .
گرایش به قران و علوم قرانی تا مدرسی و سالها رتبه در مسابقات درک مفاهیم و دنیای شعر .
زمانی که مقدمه ی دفتر شعرتان را می خواندم . حس قریبی داشتم .
حسی از نوع درون خانه ای ..برای همین خاطرات تان آشناست.. بجز ارادت استاد شاگردی .. ..این هم یکی از دلایل ارادتم بود که معروض محضرتان شدم . تندرستی تان را دعا میکنم .
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
درود بر صمدجان عزیز.پس تو هم شاطربچه ای مثل خودم.پدرم نان سنگک به خانه می آورد پشت و رو کنجد یا سیاهدانه یا خشخاش.آنقدر خوشمزه و مرغوب بود که بی قاتق می خوردیم و می خفتیم.آن نان سنگک سه چهار روز در سفره ی البته پارچه ای می ماند. نه کپک می زد و نه بیات می شد....و این برای تو:
روزهایی را که بودم نوجوان یادش بخیر
هم مجرّد بودم وهم شادمان یادش بخیر
عهد روغن زرد جای پیه بز نامش به یاد
عصرمغز ران به جای استخوان یادش بخیر
روحبخش سفره ی صبحانه درپهلوی نان
مغز گردو با پنیر لیقوان یادش بخیــــر
بامداد کلّه پاچه ی بره دستی ده ریـــال
شامگاه پسته سیری یک قران یادش بخیر...
«شاطر»ایامی که بابای تو با رقص کمــر
همطراز قامتش می پخت نان یادش بخیر.