ای مَلِک و مالک مخزن اسرارها
ای که همه آگه از گفته و گفتارها
در گذر از مِهر خود کرده ی این پیر را
بار گنه کوله بار ، بسته به خروارها
قفل زبانم گشا ، فن بیانی بده
عاجز وصف تو است گفته وگفتار ها
درب دلم باز کن ، کار دل آغاز کن
کار گشایی تو در اوّل هر کارها
پاک کن از طینت زشت دل و دیده را
مُهر کن از نام خود کرده و پندارها
رخ بنما مه لقا ظلمت دل سرشود
منتظر وصل توست این همه دیدار ها
ای هنر آموز عشق ابجد و اعداد جو
سیرِ طوافت دوام ، همره زوارها
بند زگردن گشا خویش ز خود وا رها
جام شرابی بنوش از خُم خمّارها
زمستان 1378 تهران
تاریخ ارسال :
1392/10/14 در ساعت : 17:57:45
| تعداد مشاهده این شعر :
1252
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.