بسم الله الرحمن الرحیم
اَللَّهُمَّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ...
نمی دانم چرا بعضی ها دوست ندارند آتش تفرقه فرو بنشیند و مدام در این شعلة رو به خاموشی می دمند و در یک داستان تمام شده آب می بندند و دوباره کش می دهندش.
دکتر علیرضا قزوه، شاعر بزرگی است که این کمترین به پاس اشکهایی که پای اشعار او در چشمانم گل کرده است، دستبوس بیت به بیت «انگشتری سوم خاتم» و «با کاروان نیزه» اش بوده ام وهستم؛ اما آنچه بیشتر نشانة بزرگی و بزرگواری او شد، اصلاح شعر منتشر شده اش بود که به احترام مرثیه سرایان و مرثیه خوانان و عزاداران حضرت اباعبدالله (علیه السلام)، مورد بازنگری قرار گرفت. که هیچ انسانی معصوم و بری از لغزش نیست، مگر انبیای کرام و اولیای حق که همة ما ریزه خوار خوان آنهاییم. لذا همة ما در معرض اشتباهیم.
قزوه در این ماجرا نشان داد آن کسی بزرگ است و بزرگ می ماند که به جای مغالطه و سر و صدا راه انداختن، به آرامی پاک کنش را بردارد و سیئه اش را به حسنه بدل کند.
حقیر شاید از اغلب این تقرب جویان تازه از ره رسیده، به جناب دکتر قزوه نزدیکتر و علاقمندتر و قدرشناستر بوده ام و هستم اما برخی از شباب متشبه به شیوخ و برخی از شیوخ متشبه به شباب فکر می کنند که از قافلة غنایم جنگی جا مانده اند و اگر در خاکستر رو به خاموشی تفرقه ندمند، خلائق را گمان به بی زبانی شان می رود. بسیار شنیدم و بسیارتر دیدم که برخی از این سوی به نکوهش علیرضا قزوه برخاستند که «چرا شعرت را اصلاح کردی؟» و «چرا کم آوردی؟» و «چرا باج دادی؟»و با ترهات بچگانه ای از این دست با روح و روان ایشان بازی کردند! و برخی از آن سوی به تخطئه و تکفیر او قیام کردند که «چرا چنین کردی و چنان گفتی؟» و «چنینت می کنیم و چنانت می کنیم» که این دو گروه افراطیان و تفریطیان تنها نقش حمّالة الحطب داستان را به عهده گرفته اند و هیزم کش این آتش اند.
البته نق زدن و این و آن را به تحریف و انحراف و خرافه و گزافه متهم کردن، سهلترین کارهاست و معمولاً کسانی که از خلق اثری درخور عاجزند، به جمع نق نقوها و اتهام زنندگان می پیوندند. کدام یک از همین حضراتی که در این مدت این همه بر ذاکران و مادحان اهل بیت تاخته اند، یک نوحه یا یک دم ساخته و به یک مداح داده و آن مداح نخوانده؟! بیایید به جای منکوب کردن دیگران، به تعالی خویش بپردازیم تا غائله را نبازیم؛ و به جای متهم کردن محبان آل الله، خودمان شعر سالم و بری از سستی بسراییم و ارائه دهیم.
البته بنده به وجود جریانات ناپسند در معدودی از مجالس روضه و لزوم برخورد با هر حرکتی که به وهن مذهب منجر شود، واقفم و شاید بیش از بسیاری از دوستان هم در این راه گام برداشته ام. اما انحراف زدایی از روضه و تحریف زدایی از مرثیه یک بحث است و از اساس مخاف مرثیه خوانی بودن و برگزاری مجالس روضه را بدعت دانستن یک حرف دیگر.
چنان که در روزهای اوج این داستان، حقیر به اتفاق چند تن از استادانم، بیانیه ای را تدوین کردیم که به امضای صدها شاعر و نویسنده و هنرمند رسید و به لطف حضرت سیدالشهداء به محور وفاق و نقطة اشتراک بدل شد و در کنار بزرگوارانی چون استاد مجاهدی، استاد میرشکاک، حجه الاسلام جعفری، استاد ده بزرگی و... خود جناب قزوه و همراهانشان نیز پای آن بیانیه را امضا کرده و بر وجوب حفظ شأن و جایگاه مرثیه سرایان و روضه خوانان حسینی و ذکر مصائب و مراثی و روضه خوانی بر شهدای کربلا تأکید کردند. که در همان بیانیه، ما نیز به لزوم وجود نگاه های عرفانی و حماسی و مکتبی به واقعة عاشورا و پرهیز از انحراف و تحریف که موجب وهن اهل بیت است، اشاره کرده بودیم. اما گویا عده ای نفاق را بر وفاق ترجیح می دهند و بیشتر در پی تفرقه افکنی اند تا ایجاد مودت.
من نمی دانم چه دلیلی دارد که عده ای هر روز در کوچه پس کوچه های صفحات مجازی در پی جمله ای از فرمایشات بزرگان که به شعله ور کردن این آتش کمکی می رساند، می دوند!؟ می دوند و می جویند تا جمله ای را از میان دفتری و بیتی را از میان دیوانی بیابند که موید عقیدة آنهاست و چنان این یافته را برجسته می کنند و ندای یافتم! یافتم! سر می دهند که گویا ارشمیدسی چگالی ای مجدد را یافته است.
و از آن سو نیز عده ای که یا اساساً نام و نسبی ندارند و یا جرئت ذکر نام و نشان خود را نیافته اند، هر روز در پس این نقاب دنیای مجازی پنهان می شوند و به شکل ناشناس و با اسامی مستعار به طرفین این ماجرا ناسزا می گویند، مبادا که این آتش به خاکستر نشسته خاموش شود. و این پیغام های فحش آلود ناشناس نماد نفاق است و همواره باید از منافق بیش از دشمن کافر کیش حذر کرد که دشمن تیغ رویارو می کشد و منافق دشنه در آستین پنهان می کند و از پشت خنجر می زند.
باری سخن بسیار است و دهان از خون و خوناب سرشار... اما از هجوم و وفور نامردی و نامردمی، فرصت بروز و عرضه نیست؛ فعلاً باید سکوت کرد تا به وقتش گفتنی ها را بگوییم.
حالیا این کم ترین، از تمام دوستان شاعر و اهل قلم که در این مدت از روی احساس وظیفه و یا هر حس دیگری، به اظهار نظر در این موضوع پرداخته اند، تقاضا می کنم این یارکشی های مجازی و ناسزابافی های از پشت نقاب وبلاگ و وبسایت ها را تمام کنند، تا پس از فرونشستن هیجانات، بزرگان بنشینند و با مباحثة علمی و ادبی، طریق صواب و ثواب را به ما نشان بدهند. انشاالله
اللَّهُمَّ اجعَل مَحياىَ مَحيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ