دیده را دربان باغ بی خیالی کرد و رفت
آمد اما یک نظر هم قیل و قالی کرد و رفت
چون رمیدن های دل در رعد و برق اشتیاق
جسم و جانم بی نشان حالی به حالی کرد و رفت
چون نسیم فصل سبز آرزوهای بلند
با نگاه خفته اش تنها سئوالی کرد و رفت
ناز کرد و گفت فردا روز باران های توست
بی خبر بودم مرا یک لحظه حالی کرد و رفت
ناز چشم پر زشوقش تا ابد چشمان من
روی بام اشتیاقم خط و خالی کرد و رفت
تاریخ ارسال :
1392/7/15 در ساعت : 23:10:34
| تعداد مشاهده این شعر :
713
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.