"شاعران وارث آب وخرد و روشنی اند" این جمله مشهور از شاعر مشهورتر "سهراب سپهری " است. گاهی اوقات کمی بیشتر به این جمله فکر می کنم نه از آن باب که فهمیدنش سخت است؛ به این جهت که تطابقش با آنچه در شاعران پیرامونم می بینم برایم سخت تر می شود.
این روزها که باب گفتمان اعتدال و تدبیر به مدد دولت جدید باز شده است و همه اقشار و صنفی در حوزه فرهنگ و هنر از سینما گران و موسیقیدانان گرفته تا شاعران توانسته اند خودی نشان دهند و وزارت ارشاد نیز از در لطف و مرحمت برآمده است؛ لازم دیدم نکاتی را درباره ارتباط متقابل شاعران به عنوان وارثان حقیقی کلام و منزلت و این ارگان که به نوعی خانه آنهاست یاد آور شوم.
اگر چه در بیشتر موارد شاعران اصیل خود را از سیاست و سیاست زدگی و همچنین حکومتی بودن مبرا می دانند اما بیراه نیست بگویم بسیاری از همین شاعران در مواجهه با دولت و حکومت و همچنین مسایل سیاسی دچار نوعی دوگا نگی می شوند.
بی آن که خود بدانند در دام سیاست می افتند و چون شاعر جماعت را با سیاست ورزی کاری نیست تبدیل به ابزاری می شوند که روزی در این جناح شعار سر می دهند و روزی دیگر در جناحی دیگر. روزگاری وزارت ارشاد را که تنها متولی دولتی شعر در این مرز و بوم است به خاطر مسایل سیاسی رها می کنند و روزگار دیگر برای خود نمایی در مقابل وزیر ارشاد گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند.
واقعا دلیل این همه آسیب پذیری این قشر چیست؟! نظامی می فرماید:" پیش و پسی بست صف کبریا / پس شعرا آمد وپیش انبیاء" شاعرانی که در ردیف پیامبران محسوب می شوند گاهی جایگاهشان تا حدی تنزل پیدا می کند که مجبور می شوند برای انتخاب نشدن وزیری تمام تلاششان را به کار بندند و وقتی انتخاب شد سخن سرایی کنند که : اشتباه کردیم شما وزیر خیلی محترمی هستید! این پارادوکس از کجا نشات می گیرد؟!
یا ما شاعر واقعی نداریم یا متولیان فرهنگی در این کشور با مسئله فرهنگ به خصوص شعر آنقدر سیاسی برخورد کرده اند که شاعران هم نمی توانند تکلیف خودشان را با مهمترین ارگان خودشان روشن کنند.
البته باید حساب شاعرانی که شعر سیاسی می گویند را از این مقوله جدا کرد. شاعرانی که خود را سیاسی می دانند و می دانستند ؛همیشه در نقطه مقابل دولتها وحکومتها بوده اند و شعر ابزاری بوده است برای ابراز مخالفتشان. شاعرانی که حتی اسم بردن از آنها مطلب حاضر را سیاسی خواهد کرد!
پس شاعرانی که خود را سیاسی نمی دانند چرا باید با مقوله شعر و فرهنگ، سیاسی برخورد کنند؟! این مسئله به لحاظ سیاسی و اجرایی به دولتها بر می گردد اما به لحاظ فکری به شاعران . که باز کردن آن مجالی دیگر می طلبد.
از این رو بهتر است شاعران مسئله شعر وشاعری خود را از سیاست جدا کنند. بسیار حایز اهمیت است که یک شاعر به عنوان یک شهروند در مسایل سیاسی کشورش ورود کند وبی طرف نباشد. اما در مقام شاعر بهتر است شان ومنزلت شاعری را نگاه دارد و در حوزه ای که تخصص ندارد وارد نشود. البته یک شاعر می تواند یک فعال سیاسی هم باشد اما باید قدرت تفکیک این دو را از هم داشته باشد و خط قرمزها را بشناسد. چرا که بوده اند کسانی که هم شاعران خوبی بوده اند و هم سیاستمدارانی قابل.
همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که طبق سنتهای گذشته تا کنون با شاعران گزینشی برخورد کرده است شایسته است این رویه را اصلاح کند اینکه عده ای شاعر به ضیافت شام فلان آقای وزیر دعوت نشوند وعده ای به همان دلیل به ضیافت شام فلان آقای وزیر دیگر دعوت شوند ؛ و شاعران هم به همین دلیل حاضر و غا یب باشند و افتخارشان هم این باشد که در آن ضیافت نبوده اند و در این ضیافت هستند ! این همان پارادوکسی است که اگر به آن اندیشیده نشود همچنان لا ینحل باقی خواهد ماند.
این موضوع نشان دهنده این است که ارشاد در حوزه شعر و شاعران و امورات اجرایی آن تا کنون سکان را به دست اهلش نسپرده است. این سکاندار لزوما هم نباید شاعر باشد!
درست است که فرآیند انتخاب یک وزیر امری سیاسی است اما وزیر محترم ارشاد از هر قوم و قبیله و سلیقه سیاسی که باشد بایستی به هنر وهنرمند نگاهی یکسان داشته باشد تا هنرمند نیز با هر گرایش فکری و بینشی ارشاد را خانه خود بداند. چنین باد.
http://www.khabaronline.ir/detail/314182/weblog/rajaee