درخت ها
دیشب
در کوچه خیابان قدم زنان قهقه می زدند و
دلستر می نوشیدند
گل ها
کِل کشان عروس می بردند
سنگ ها
لباس شیک پوشیده
به جشن تولد می رفتند
آجرها
از آپارتمان بیست طبقه بیرون می پریدند
به موزه می رفتند
برای دیدن اجداد شان
(که چگونه سیر تکاملی را طی نموده اند)
صبح در مسیر نانوایی تا خانه
هیچ چیز غیر عادی نبود
حتی گربه ی پاپیون بسته
که از پشت ویترین به لباس های شیک نگاه می کرد
یا کلاغ سفید روی بام یک پاساژ تجاری
که آواز قناری می فروخت
یا حتی سگ ولگرد همیشه گی
که بجای حمله ،
مودبانه سلام کرد و رد شد
امروز همه چیز مرتب است
درخانه مان هیچ چیز غیر عادی نیست
پدر قانونمندم
بر عکس همیشه ساعت هشت از خواب پرید
و دیر به سرکار رفت
و مادرم بجای دم کردن چای
یک مشت قرص اعصاب در قوری ریخت
برادرم بجای کیف سامسونت
زنبیل خرید مادرم را برداشت
بجای اداره به بازار رفت
امروز هیچ چیز غیر عادی نیست
فقط من که شاعر شده ام کمی غیر عادی به نظر می رسم
که باید عینک آفتابی به چشم بزنم و
کفش های واکس زده بپوشم و
کت و شلوار به تن کنم
و سیگار گوشه ی لبم را آتش بزنم
و بیخیال از کنار غیر عادی بودن پیر زن کنار خیابان
و غیر عادی بودن حال کودک سر چهار راه
و غیر عادی بودن ووو رد شوم
اینطور می توانم مثل همه عادی به نظر برسم.
تاریخ ارسال :
1392/5/24 در ساعت : 17:51:42
| تعداد مشاهده این شعر :
675
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.