با سلام.
آنچه در این شعر جلب توجه می کند مطلع تاثیر گذار ورباعی گونه ی آن است که در حقیقت مقدمه ای می شود برای واگویه های شاعردر برابر معشوق؛هرچند درسطرچهارم مخاطب را خطاب قرار می دهد که: هر که دارد هوس در به دری بسم الله...
واج آرایی و هم حروفی وتناسب درواژه هایی چون:چشمان،شیدایی،مستی وهمچنین آوردن گمراهی در سطر سوم مارابه فضایی عارفانه،عاشقانه می برد که شاعر درسطر چهارم سعی می کند مخاطب راباخود در ادامه ماجرا همراه کند والبته این آمادگی در ذهن به وجود می آید که با شعری عرفانی وپر از شوروشیدایی روبرو باشیم.این انتظار تا حدودی درسه بیت بعدبرآورده می شود وهرسه بیت بعدی درعین زبان ترانه مانند وعامیانه اش آن شور وشیدایی مد نظر شاعر رافراهم می کند.هماهنگی محتوایی سه بیت زیر باابیات بالا وارتباط طولی موفق آن قابل تقدیر است هرچند در عین حال هر یک از ابیات می توانست بی نقص تر باشد:
باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!
آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده است
طعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است
در بیت:باد می آمدو....از بادی صحبت می کند که باعث پریشانی موهای معشوق شده است ودر ادامه دلیل طوفانی شدن را با معشوق بودن باد می داند.واین استدلال درعین اینکه نقطه ی قوتی برای مصراع دوم است نقطه ضعفی هم برای مصراع اول است.
در بیت بعد هیچ ارتباط منطقی برای تبدیل خلق رطب به لبها وجود ندارد.این ارتباط را از نظر شعری ومنطق تصویری وارد می دانم نه در واقعیت خارج از شعر.؛مصراع دوم هم همین اشکال را دارد و وجود واژه ی "مثلا" کار را خراب تر کرده است.وقتی در اینگونه سطرها یاعبارت ها واژه مثلا می آید قصدی تعریض گونه وگاه کنایی همراه دارد،حال آنکه با مقایسه مصراع اول ودوم به نظر می رسد شاعر قصد داشته است بین رطب ومعجزه ها از یک طرف ولبهای تو وقران از طرف دیگر ارتباط برقرار کند که به نظر من اینگونه نشده است.اما بیت سوم به خاطر ارتباط درست مضامین ایجاد شده در دومصراع بسیار موفق وقابل تقدیر است.
در همین ابیات وجود واژه هایی مثل:موهات،آخرش،لبهات هرچند به صمیمیت شعر کمک کرده است ولی از نظر بافت زبانی شعر را از فخامت وسنگینی مورد نیازش دور کرده است.آنچه از شعر تا به حال خوانده شد یکدستی زبانی ومحتوایی خاصی داشت که می شود گفت با فضایی عرفانی عاشقانه توام شده بود ولی از این به بعد گویی ادامه ی شعر در فضایی دیگر یا درزمانی دیگر وباحال وهوایی متفاوت ترسروده شده است.ادامه این شعر صرفا عاشقانه وتاحدی به یک نظم روایی صرف شبیه شده است: شب یک روز کذایی به خیابان رفتی...
از ویژگی های مثبت ادامه شعر وجود تلمیح های متعدد وتصویر های محسوس وقابل تامل است هرچند در بعضی از این تصویر سازی ها تصنع بیش از اندازه دیده میشود مثل این بیت:
جاده ها حسرت گیسوی تو را می خوردند
پیچ هر گردنه در موی تو "حیران" شده است
هیچ تعبیری بهتر از حیران شدن پیچ گردنه ها در حسرت گیسوی یار پیدا نمیشد؟هرچند شاعر اینجا فقط در این اندیشه بوده است تا ارتباط تصویری بین پیچ وگیسو وگردنه ی حیران بوجود بیاورد.
در این بیت هم:
این! همین کوه فرو ریخته اندام من است
ترک آغوش تو کرده ست که ویران شده است
به نظر میرسد واژه ی اندام جایگزین مناسبی برای مفهومی که شاعر در نظر داشته است نبوده.باید شاعر ازواژه ای استفاده میبرد تا تمامت من ووجود فیزیکی فروریخته را نمایندگی کند.
با وجود تمام آنچه گفته شد این شعر شعری درکل تاثیر گذار وموفق است که جای تبریک به شاعر ان دارد.برای شاعر به روزی آرزو دارم.یا حق
رضا طبیب زاده
1392/4/26 در ساعت : 17:5:4
سلام
سپاسگزارم از حسن توجه شما و وقتی که گذاشتید.
خوشحالم که با دقت کار رو خوندید و با دلسوزی نقد کردید. حتما به نقدهای شما فکر میکنم و ازشون استفاده خواهم کرد.
پیروز باشید.
|