شمس عاشق شده و دور سرت می چرخید
ارض با رخصت تو... با نظرت می چرخید
باز باران زده بود و همه می فهمیدند...
آسمان بود که در چشم ترت می چرخید
باد با حس غریبی که پر از مستی بود
در شب زلف ِ کج ِ در به درت می چرخید
ماه با حسرت و با غبطه نگاهت می کرد
به زمین آمده ...دور قمرت می چرخید
جبرئیلی که پرش بوی تقرب می داد...
تا مقرب بشود ، دور و برت می چرخید
نوبت ما شده ای دوست! ببین روی نیاز
"بسته ام در خم گیسوی تو امید دراز "
دل ما باز شد از لحظه ی تابیدن تو
حال خورشید خراب است پس از دیدن تو
عشق رسوا شد از آن روز که چشمت را دید
عقل، دیوانه شد از لحظه ی فهمیدن تو
ای رطب های لبت ریخته در پای زمین
زندگی چیست به جز شیوه ی خندیدن تو؟
آمدی تا که غم از خاطر انسان برود...
کاش انسان نشود باعث رنجیدن تو
ماه را خاک کف پای تو دیدم در خواب
که درخشان شده از شدت ِ بوسیدن تو
تو بهاری! نظری بر شب پاییزی کن
"بگشا پسته ی خندان و شکر ریزی کن"
خاک، لب تشنه ، نظر بر لب دریایت کرد
آسمان آمد و بنشست و تماشایت کرد
آن خدایی که تو را ساخت ، جهان خود را
سخت وابسته به تکرار نفسهایت کرد
سرو لبریز حقارت شد از آن روزی که...
زیر چشمی نظری بر قد و بالایت کرد
بس که از خنده ی تو ، شهد و شکر جاری شد
دل ما هم هوس خوردن خرمایت کرد
ماه بودی و تو را ماه تر از این می خواست
در چهل سالگی ات اینهمه زیبایت کرد
نیمه شب ، غار حرا... بال و پر روح الامین
جبرئیل آمده با اذن خدا روی زمین
تا زیارت بکند آینه ی روی تو را
که طوافی بکند قامت دلجوی تو را
باغ ها سمت گریبان تو ، دستی بردند
که بدزدند ز پیراهن تو ، بوی تو را
قد کشیدند درختان و نشد آخر هم ...
که ببینند به این شیوه فراسوی تو را
سهم تو خلق عظیم است و کسی قادر نیست
اینکه توصیف کند خلق تو و خوی تو را
تو نظر کردی و ناگه قلمی مست سرود
"دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو ..." را
مصطفی از سفری دور و دراز آمده بود
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده بود...
با تب و لرز ، ولی غرق یقین برمی گشت
شب و تاریکی و... خورشیدترین برمی گشت
وحی در جان محمد شرری ریخته بود...
در هوای نفس روح الامین برمی گشت
مرد ِ حق بود که با جلوه ای عاشق شده بود
عاشقی بود که پیغمبر دین برمی گشت
کهکشانها همه فرش قدم یار شدند
احمد از کوه حرا ، ماه جبین برمی گشت
نفس اش عطر خدا داشت و قرآن می خواند
داشت با بار رسالت به زمین برمی گشت
صبح جاری شد و او گشت هدایتگر ِ راه
گفت لا حول و لا قوه الا بالله...