نــــــدا چــــه بـــود وکه بود آن که موج زمزمــه اش
نشـــــان خــــانــه ی دریــــا گـــرفـــــت از جــــــوهـا
"بعد رحلت خورشید "غزلی است که پس از ارتحال ملکوتی حضرت امام قدس سره بلا درنگ سروده شده است در سند بلا درنگ بودنش همین بس که در "شعله آواز "همان روز های جوانان امروز انتشار یافت با این وجود در ردیف بهترین غزل های استاد محسوب می شود و حقیر وصف آن را در محافل ادبی شنیده ام و در ادامه ان از جمله این سخنان که می شد بسیاری از غزلیات جناب استاد در همان سال ها به همین قدرت در افرینش شکوهمند باشد هر چند جناب استاد خوش عمل در میان غزل های پر شمار غزل هایی در این مرتبه نیز فراوان دارد که رگه هایی از انها در غزل هایی که بیشتر به خاطر دارم مانند :
می توانم به نسیمی دل خود را بسپارم
به ورق های گل اندیشه ی خود را بنگارم
می توانم سحر از پنجره ی روشن امید
غزل وحشی خود را به تماشا بگذارم ...---
یا این بیت از غزلی در مفهوم انتظار ---
چونبض جاده می تپد به زیر گام رهگذر
سر از دریچه می کشم که این سفر مگر تویی ؟---
از خصوصیات شعری عباس خوش عمل در این غزل
و در نوع اهمیتی که به الفاظ هم خانواده می دهد مانند باره و بارو در شروع همین شعر که جناس نمایانی دارد فراز و فراسو آهو وجو که شک نکنید عباس خوش عمل اگر جو در این غزل قافیه هم نبود هرگز نمی شود که از کنار ارتباط منطقی و تنگاتنگ واژه ها به سادگی عبور کند مثلا :
از کنار جو رمیدن های آهو ...
که از یک غزل بهاری به خاطرم
رقص ماه و ماهیان را در دل آرام رود که به واح آرایی اهمیت می دهد چنانکه در هین بیت :
نــــــدا چــــه بـــود وکه بود آن که موج زمزمــه اش
نشـــــان خــــانــه ی دریــــا گـــرفـــــت از جــــــوهـا
چه اهمیتی برای کارکرد کلمات در محور هم نشینی قایل است ...
انتقادی اگر به مجموع عیار شاعری عباس خوش عمل وارد باشد یکی دیر آشتی کردن استاد با شعر نیمایی و در ادامه عدم ارتباطش با شعر منثور است دیگری از نگاه حقیر البته دست چین نکردن غزل های سبک عراقی و عدم تمرکز بر روی
هریک از این مقوله هاست به طریق اهم و فی الاهم مثلا پس از در پگاه ترنم سال 68 انتشار منتخب غزل سبک از استاد ضروری بود وهنوز هم البته دیر نشده است
بر گردم به این غزل و گمان می کنم آن ایام مطلع غزل را اینطور به خاطر سپرده ام :
ســــــوار بـــــاره ی نـــــور از فـــــــرازبـــــــاروهــــا
کـــــه بـــــود آن کـــــه تــــو را
خـــواند تا فراسو، هـــا
که در هر صورت دو __ که بود _در این متن حضور دارند یا به تعبیری -- سه که بود ؟ که در هر حال جان این غزل همین پرسش به ناچار است
--که بود --اول ذات ازلی و ابدی است که باز گشت همه به سوی اوست --که بود-- دوم ) تو ( ضمیر دوم شخص مورد نظر است که به نوعی سوم شخص غایب نیز هست که صد قافله دل همره اوست