بميرانم كه جان كندن در اين زندان تو سخت است
دري بگشا كه راضي كردن دربان تو سخت است
من از هر كوچه خاكي و پر گودال فهميدم
كه عاشق پيشگي در شهر پرباران تو سخت است
شبي از شدت ضعفم به غفلت لقمه اي خوردم
ندانستم گلوگير است و هضم نان تو سخت است
كجا آهوي تنها در حيات وحش آرام است!
ميان ديوها سر كردن انسان تو سخت است
بلند گيسوانت را طنابم كن كه كوتاهم
لبت دور است و فتح قامت "ا" سان تو سخت است
چراغ راه تو يار است و كشتي نجاتت او
نگو فرياد! "كارم در شب طوفان تو سخت است!"