ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پشیمانی

یک روز می آیی به دیدارم با کوله باری از پشیمانی                            

آن روز جای گل به چشمانت جا کرده خاری از پشیمانی

از باد می پرسی نشانم را ،از خاک می بویی مرا اما؛

وقتی نمی بینی وجودت را جز در حصاری از پشیمانی

تنها نشانم را که یک سنگ است،گرمای دستت لمس خواهد کرد

یک سینه هق هق یک دهان فریاد،همراه داری از پشیمانی

داغ هزار«ای کاش!» می روید بر سرخی لب های زیبایت

من سبز خواهم شد ولی افسوس، بر داغزاری از پشیمانی

دور از نگاه این و آن با خویش از دشت سبز عشق می گویی

وقتی ندارد باغ رویایت جز برگ و باری از پشیمانی

از دست های خواهشم دیگر حتی نشانی هم نمی یابی

آن گاه می گردد ز چشمانت صد چشمه جاری از پشیمانی

                                      ***

آن روزها در بی امان خشم پر پر شد و امروز ما ماندیم

در سنگلاخ جاده ی غربت، با کوله باری از پشیمانی

 
کلمات کلیدی این مطلب :  پشیمانی ، ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/18 در ساعت : 1:40:7   |  تعداد مشاهده این شعر :  1150


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1392/1/18 در ساعت : 1:44:18
درود بر شما
بر دل نشست دست مریزاد

-------------------------------------------------------------------
ممنون از نظرتان وخوش حال از آشنایی با شما
علی رضا آیت اللهی
1392/1/25 در ساعت : 15:0:42

(2)
حیف و صد حیف که ما به اندازه ای که شاعر ( یا به اصطلاح شاعر ) داریم شعر خوان و شعر فهم نداریم . البته اگر مثلا" این سروده ی جناب عالی را درست می خواندند ، و بیشتر درک می کردند ، خواننده بهتری می شدند .
چون خواندن این شعر و آنهم نه به صورتی به اصطلاح سرسری ، تاثیر آن را دوچندان می کند ؛ احساس خواننده فهیم را بر می انگیزد ، و وی را به تفکر و تاملی می اندازد که ممکن است اصلاحاتی نیز در وی ایجاد کند : شعر پشیمانی جناب عالی هم پیامدار است و هم نتیجه بخش .
تشبیهاتی نسبتا" عالی دارید .
و حال بیست سال از سرودن این شعر گذشته است ، و شما نه تنها از سرودن آن پشیمان نیستید بلکه به وجود آن فخر و مباهات می فرمائید . این خود می تواند درسی باشد برای شعرای جوان و جوانتر ما که با وجود قریحه هائی سرشار در دام اغوای سیستم مجازی - شهرت طلبی در پی مطرح بودن دائم خود نباشند ، مصداق چون قافیه تنگ آید قرار نگیرند و ... بعدا" از سروده های عجولانه و خام امروزشان پشیمان نشوند که گفته اند « حرف که از دهان بیرون آمد ... »
استوار و پایدار باشید انشاء الله .
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/1/19 در ساعت : 12:41:22
درود بر جناب اقتداري عزيز

شعرتان زيبا و دلنشين است

دست مريزاد.
علی رضا آیت اللهی
1392/1/25 در ساعت : 21:33:52
سلام به شاعر فرهنگ و ادب ، جناب خلیل روبینا
حقیقتش را بخواهید دقیقا" متوجٌه خواسته جناب عالی نشدم :
1 - در کدام جلسه ای ؟ آیا با حضور خودتان و یا حسب ِ « الغیبت اشدٌ من الزناء » ؟ مبادا غیبت و بدگوئی از دیگران و نهایتا" بی احترامی و به نوعی فحٌاشی هم جزء ادبیٌات ما محسوب بشود ؟
2 - در هرحال ، صداقتتان را شکر که نه در موضع « صاحب اختیار » و مدیریت ، بلکه دادخواهانه و با قبول خرد جمعی و همه ی سلائق « درد » را به بحث نهاده اید .
3 - به طورکلٌی شعر ، شعر است ؛ ریاضیٌات نیست .
4 - در شعر مذهبی و به خصوص شعر آئینی یا هر چیز دیگر وقتی شما روایتی را به تصویر می کشید به حساب « هنر تصویر » می گذارند و نه به حساب علم و استدلال . و الٌا امروز میبایست فردوسی را بیاورند به محاکمه که آیا آنچه سروده است حقیقت دارد یا خیر ؟
5 - در شعر دینی - مذهبی - و آئینی ( که ضرورت دارد تفاوت بین این اصول را بدانیم ) غلوٌ یکی از خصائل همیشگی شعر فارسی بوده است ، هست و خواهد بود .
6 - شما وقتی در این سایت برای حضرت فاطمه میسرائید همین نفسِ سرودن به معنی قبول مظلومیٌت و معصومیٌت آن حضرت است . حال اگر آنان « مظلومیٌت » روایت شما از دشمن را به حساب « ظلم شما » می گذارند یا مطلبی به این سادگی را نمی فهمند و « استاد » در عدم تحصیلات عالی مناسب و ... حتی عدم درک ساده ترین مطالب هستند ! ؛ و یا می خواهند دست کشیشان تکفیر گننده گالیله را در تحجٌر و انجماد فکری از پشت ببندند !.
7 - اگر در روایات گفته شده باشد که چادر حضرتش را باد برده است به معنی مقصٌر جلوه دادن آن حضرت است یا دشمنان آنحضرت ؟! بد فهمان بدگو نیز این مطلب بسیار ساده را به خوبی درک می کنند ؛ امٌا قضیه ، احتمالا" قضیه پیراهن عثمان است !. امام ( ره ) نقل کرده اند که اعلم همدان به یهودیی تازه مسلمان گفته بود من سالهاست مرجع شرعی شهر هستم ، بگو ببینم تو چگونه پس از یک هفته مسلمان شدن از من هم مسلمان تر شدی ؟ !
و اتفاقا" بگمانم این گفته مربوط به همان حدود سال 1357 می شود که شنیده ام یکی از کارگران ایرانچاپ که مختصر طبع شعری هم داشته است امٌا هیچگاه حتی موفق به طی سیکل دوم دبیرستان نشده است از فرصت انقلاب و « پیکاری » بودن خود استفاده کرده چهار جلد از دیوان های آماده چاپ را به یغمابرده است تا شاعر شود و حال با اینکه صاحبنظران تفاوت اینگونه شعر ها را میبینند که از چهار شاعر متفاوت است و بنام یکنفر منتشر می شود به بهانه مختصر حق ٌ معاشی که به وی داده اند ادعای اجتهاد ادبی و چه بسا اجتهاد مذهبی دارد !!!!.
و امٌا نتیجه :
8 - « حسود و چشم ندیدن همیشه هرجا هست » . مستکبرین علنا" می گویند جزما و نوکران و پاچه خوارانمان حتی سر به تن هیچ کس دیگر نباشد . محقٌر ترین افراد ، چون خدٌام خانقاه گون آباد ، هم اگر به مختصر مقامی و حتی به اصطلاح دربانی برسند چه بسا مستکبر شوند و همین را بگویند . خود را قانونگذار معرفی کنند....
9 - بالاخره بفرمائید ببینیم در کدام مجلس ؟ شاید درهمان مجلس که شاعر فرموده است :
« خم در این مجلس بزرگیها به افلاطون کند » ...امروزمردم ما از آن متحجٌرین ، و خم های صفوی کسی را نمی شناسند ؛ امٌا گالیله و شیخ بهائی را چرا .
موفق و موید بوده باشید انشاء الله .
+++++++++++++++++++++++++++
سلام بزرگوار ! ممنونم از نگاه مهربانتان به این حقیر خدای در همه حال حافظ روح جسمتان باشد گلایه های به جایی بود در بیشتر موارد . ام این در کجایی را نفهمیدم که مخاطبش من بودم یا عموم
علی رضا آیت اللهی
1392/1/25 در ساعت : 14:59:40
(1)
با وجود آنکه مدٌتی است در باره شعر های مندرج در ستون « برگزیده دفترها » نظر نمی دهم این بار به یمن نخستین تشریف فرمائی جناب عالی به دفتر شعرم ، و ضرورت بازدید در یک محفل ادبی ، حتی در این ستون هم به خدمت رسیدم .
قبلا" شعری از شما خوانده و لذٌت برده بودم ؛ و امٌا این شعر گرچه شعری زیبا و نسبتا" روان است بیش از هرچیز سرشار از متانت در محتوا است و احاطه ی ذاتی شاعر بر عالم ادبیٌات پارسی را به عنوان مشحصه اصلی وی معرفی می کند ؛ به اضافه ی صداقت بیان .
خوشم می آید که چون دیگران نه به « مدیحه گوئی بازاری » می پردازید و نه به « نوحه سرائی کلیشه ای » . پس شعرتان دارای شخصیٌت است و شخصیٌت شعر نیز ناشی از شخصیٌت آزاده و فرزانه شاعر .
در شاهراه اصلی شعر قرار دارید : اصل شعر را که « عشق » دوستی فرموده ی « الله جمیل » و زیبائی باشد در این دو شعر جناب عالی مسلٌط می بینم ؛ و سمٌ شعر را که نگاهی بازاری و کاسبکارانه به آن باشد شناخته اید و طرد کرده اید . اگر تحسین نکنم چه کنم ؟.
شعری که با مشخصه عاشقانه و عارفانه معرفی فرموده اید بیشتر چون یک شعر حکیمانه انسانی - اجتماعی و در روابط خانوادگی و شبه خانوادگی هم می توان دید .؛ چون شعر های حکیمانه نظامی گنجوی ...
عزت الله الماسی
1392/1/19 در ساعت : 14:55:18
درود بر اقتداری عزیز
ممنون از دقت نظرت ، آن مصرع را که فرمودید چنین اصلاح کردیم ::
تو دلمشغول در خویشی ، به بیرون آی ،
که بینی دهر نامرد است ، گاهی مرد !
شاد باشی
محمد حسین انصاری نژاد
1392/1/25 در ساعت : 0:45:58
سلام استاد
منسجم وشیواست.دست مریزاد.
بازدید امروز : 4,492 | بازدید دیروز : 6,651 | بازدید کل : 122,952,652
logo-samandehi