ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تو بگو

استخواني ست در گلو مانده
حرف هايي كه مي زدي و...شدم!
من شدم حرف و سنگ را تو زدي
آسمان تو، قفس ،پرنده خودم
O
گم شدم من كنار ميدان ها
در خيابان به راه افتادم
بركه از سنگ هاي من پر شد
بااااز از چشم ماه افتادم
O
بوي گنداب مي دهد دستم
مي روم دفع مي شوم از تو
سوء تصوير يك تفاهم سرد!
تازه من رفع مي شوم از تو
O
در خيابان... كه پوست مي انداخت
در خيابان كه پيله مي بستم
گيج بودي و گريه مي كردي
تا تو را با چه حیله  می بستم
O
در خيابان به راه افتادم
در هواهاي راكد دودي
در غروبي كه تازه فهميدم
غرق اندوه بود و نابودي
O
خانه هايي كه گور من  مي شد
پرده هايي كه شيشه اش بودم
قبرهايي كه خالي از من بود
لاشه هاي هميشه اش بودم
O
دارم عق مي زنم حضورم را
سخت پابند بودني سگي ام
دارم از دست ... مي رود هرجا
غيرت مرده هاي بي رگي ام
O
من هزاران هزار ذره شدم
ذره ها انهدام را بلدند
پشت سر گفته اند ؛ ميدانم
ديگران ، اتهام را بلدند
OOO
استخواني ست در گلو مانده
قصه هاي هزار و يك شب كو؟
من چه دارم كه جاودان بشوم؟
راوی خوب قصه ها!  تو بگو.
 

کلمات کلیدی این مطلب :  تو ، بگو ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/9/11 در ساعت : 11:27:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  776


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد شکری فرد
1391/9/11 در ساعت : 15:7:7
سلام خانم گیلانی...چارپاره ی زیبایی بود...

ممنون.
علی سعادتخانی
1391/9/11 در ساعت : 13:25:40
امیدورارم روزی به ساحل آرامش برسد شعرهای اعتراضیتان/شعر قرص و محکمی بود
ایمان کریمی
1391/9/12 در ساعت : 13:13:30
زیبا بود

و چقدر غم در پشت این چارپاره . . . . . . . . .
حسین سنگری
1391/9/11 در ساعت : 13:5:3
سلام بر شما خانم گیلانی گرامی ... بسیار زیبا چارپارتون ... جسارتان این مصراع سکته وزنی داره:
"قبرهايي كه خالي بود از من" اگر اینطور بشه به نظرم وزنش درست میشه: "قبرهایی که خالی اند از من"

جسارت بنده رو ببخشید ... برقرار باشید
بازدید امروز : 11,196 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,232,403
logo-samandehi