ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ذوالجناح بي‌سوار مي‌آيد

 

ذوالجناح بي‌سوار مي‌آيد


 
عصر عاشورا كنار خيمه‌هاي سوخته
ذوالجناحي ماند با يال‌ رهاي سوخته 

در هياهوي عصر عاشورا، درست زماني كه آسمان سرخ شد، زمين سرخ و چهره برخي از خجالت سرخ؛ صداي شيهه اسبي كه در واقع خروش ضجه‌اي از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش كشيد. توفاني از شن به‌پا خاست، غم و غباري عجيب به راه افتاد و در ازدحام خشم و خون و گرد، اسبي بدون سوار پديدار شد. در همين هنگام، صداي شيون شاعري بلند شد:

ذوالجناح آمد و آيينه زخم است تنش
هر چه آيينه به قربان چنين آمدنش

اسب لنگان لنگان و خون چكان، اما بيقرار، به سمت خيمه خالي خورشيد خود را مي‌كشيد. يال‌هاي پريشانش، باد را مي‌شكافت. كاكل خونينش بوي سيب و گودال قتلگاه مي‌داد. از گوشه تيرهايي كه به دست و پايش خورده بود خون مي‌چكيد. زين واژگونش حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشت.

اولين كسي كه به سمتش دويد، صبورترين بانوي عالم «زينب» بود. زن‌ها و بچه‌هاي ديگر هم هراسان رسيدند. نوگلي سراغ بابايش را مي‌گرفت. آن يكي سراغ برادرش را. ديگري از خوني كه به آسمان رفت، مي‌پرسيد. اسب ولي سرش را به زير انداخت و آرام يال‌هايش را تكان و كاكل خونينش را نشان داد و انگار:

با سكوتي به بلنداي هزاران فرياد
نوحه مي‌خواند و بانوي حرم سينه زنش

ذوالجناح با چشمان پر از اشك خود چه مي‌گفت كه صداي ولوله ملائك بلند شد؟

اسب توان ايستادن نداشت. در برق چشمان مي‌شد خيمه‌ها را ديد كه به آتش كشيده شده بودند. كودكان را ديد كه آواره صحرا و خارهاي بيابان شدند. تازيانه‌ها را ديد كه بالا مي‌روند و بر بدن‌هاي نحيف كودكان فرود مي‌آيند. همه اينها را ديد و به يكباره:

آنقدر از بي‌كسي بر سنگ‌ها كوبيد سر
تا كه داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناح

کلمات کلیدی این مطلب :  ذوالجناح نثر ادبی ،

موضوعات :  عاشورایی ، نثر ادبی ،

   تاریخ ارسال  :   1391/9/2 در ساعت : 7:20:25   |  تعداد مشاهده این شعر :  3733


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عالیه مهرابی
1391/9/2 در ساعت : 14:31:0
سلام استاد
نثر زیبا و تاثیر گذاری بود .
درود بر شور عاشورایی تان.
زهرا شعبانی
1391/9/3 در ساعت : 10:9:1
درود بر استاد بزرگوار جناب سعیدی راد
مأجور باشید انشاالله...
محمد شکری فرد
1391/9/2 در ساعت : 10:20:38
سلام استاد...خواندم و آموختم...

ممنون.
عارفه دهقانی
1391/9/2 در ساعت : 14:52:53
آنقدر از بي‌كسي بر سنگ‌ها كوبيد سر
تا كه داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناح
خلیل ذکاوت
1391/9/3 در ساعت : 15:38:47
سلام استاد
نثرتان نیز مانند شعرتان تاثیرگذار است
پایدار باشید
نغمه مستشارنظامی
1391/9/2 در ساعت : 11:46:45
سلام استاد نثر زیبایتان تصاویر را مانند تعزیه ای جانگداز از مقابل چشمانمان گذراند
سلام بر عاشوراییان
علی رضا آیت اللهی
1391/9/3 در ساعت : 8:27:34
سلام به نویسنده و شاعر گرامی و استاد ارجمند
نثری است کم نظیر و سراسر تصویر
تجسٌمی است از عشق در متنی متین و روایتی وزین
بازگشتی است عمیق و دقیق به فرهنگ پر آهنگ پارسی : شعری که نثر را تزئین می کند ؛ و نثری که عشق را تبیین ...
....و اینهمه در حزنی حزین
حزنی حزین....
فتبارک الله
استوار و پایدار باشید انشاء الله . التماس دعا
سید علی اصغر موسوی
1391/9/5 در ساعت : 2:29:3
عظم الله اجورنا و اجورکم!
وحیده افضلی
1391/9/2 در ساعت : 10:37:7
اسب لنگان لنگان و خون چكان، اما بيقرار، به سمت خيمه خالي خورشيد خود را مي‌كشيد

سلام و درود استاد
فرزانه سعادتمند
1391/9/2 در ساعت : 21:8:22
سلام ودرود اجرتان با سالار شهیدان
نفستان گرم باد استاد
پایدار باشید
دکتر آرزو صفایی
1391/9/3 در ساعت : 18:43:33
سلام استاد
چه نثر زیبا و حزینی
درود بر قلمتان
بازدید امروز : 15,693 | بازدید دیروز : 35,382 | بازدید کل : 125,858,526
logo-samandehi