باز باران نشسته در چشمم ، باز آرایشم به هم خورده ست
طالعم مطلع پریشانی ست، سرنوشتم به تور غم خورده ست
خنده هایم به بایگانی رفت ، بوسه هایم به بی نشانی رفت
تپش قلبم از غمی جاریست ، بر لبم مهر متّهم خورده ست
گاه آتش زدند و دود شدم ، گاه با ضربه ای کبود شدم
گوشوارم کشیده شد تاریخ، بر سر کشتنم قسم خورده ست
زهر در دست دشنه در سینی ،پشت هم اتفاق میچینی
زندگی این کسی که میبینی ، از شراب امید کم خورده ست
پدرم با تفنگ می آید ، مادرم بغض تازه می زاید
می خزد در سکوت انباری، ناله دختری که سم خورده ست!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/7/28 در ساعت : 14:35:43
| تعداد مشاهده این شعر :
1348
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.