" السلام علیک یا ناظر شجره طوبی و سدره المنتهی "

کوچه ی قلبم را آب و جارو کرده ام  شاید که بیایی ،

بعد از هزار سال خشکسالی ، بعد از هزار سال دل سنگی،

بعد از هزار سال  دلتنگی ،

قرائت می کنم نامت را در این بعد از ظهر تبدار تابستان

" فها انا ذا عبدک المتصرف بین امرک و نهیک "

آمدنت را به تماشا نشسته ام  

شبیه پرنده ای که در انتظار باز آمدن جفت سفر کرده اش

تا همیشه چشم به آسمان ها می دوزد

یا مسافری که درایستگاهی به وسعت تنهایی اش پیاده می شود  

و هیچ کسی چشم انتظارش نیست ...

" اللهم ارحم استکانتنا بعده "

 به انتظار آمدنت نشسته ام

شبیه همان مسافر شبیه همان پرنده ی منتظر  

نه پای نگاهت  را خسته می کنم نه شانه ی کلماتم را ،

که دیگر تاب سنگینی بغضم را ندارند ...

" و قد اتکلت علی شفاعتک و رجوت بموالاتک "

بی بهانه بگویمت

دیرگاهیست دلواپس ندیدنت هستم

کوچه ی قلبم را آب و جارو کرده ام ...

" یا بقیه الله "