وقتي كه آسمان شبح درد مي شود
حتي نگاه آينه دلسرد مي شود
شهري شلوغ: سمت خيابان و كوچه هاش
لبريز ازدحام زن و مرد مي شود
ما مانده ايم گوشه ي خانه...چه بيم دزد؟
از بس برهنه ايم ... هوا سرد مي شود.
مي ترسم عاقبت به تبي مبتلا شوي
روحت ميان حادثه پر گرد مي شود
چشمان قاصدك به دلت خيره ماند ورفت
درگير عشق توست كه ولگرد مي شود
قلبش شكسته است درين كوچه رازقي
اشك تو را كه ديد؛ رخش زرد مي شود
هركس براي او غزلي ساده خواند و رفت
شبها نديم او غم نامرد مي شود
پاي گداي كوچه ي قلبم شكسته است
فكر عبور، از غزلش طرد مي شود
از غم حذر نكن.. كه دلش داغ و زخمي است
مستي كه در خيال تو شبگرد مي شود
بي تو تمام هستي ما غرق آتشست
جنگي كه قلب، واهمه مي كرد، مي شود.
شعر و عكس: راشين گوهرشاهي
(صبح- راشین گوهرشاهی-آبان 1389)
کلمات کلیدی این مطلب :
شبح ،
درد ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/18 در ساعت : 0:29:30
| تعداد مشاهده این شعر :
879
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.